"83"

15.7K 2K 4.3K
                                    

آممم سلام...دوباره ویولتم.

نمیدونم چندنفرتون خبر دارین که میس ایکس حدودا سه روزیه که بیمارستان بستریه و حال چندان مساعدی نداره.

بگذریم از این حرفا.اومدم خونه براش چندتا لباس بردارم که بهم زنگ زد و گفت این قسمت رو از لپ تاپش بردارم و براتون آپش کنم.

ایشالا خودش زودتر برمیگرده و قسمتای بعدی رو براتون اپ میکنه.

خیلی عذر میخوام که اینو میگم بی ادبیه ولی گفت برگرده ببینه نظر نذاشتین انگشتتون میکنه😑معذرت میخوام واقعا😑

********

جنسن آروم دستگیره ی در رو چرخوند و وارد اتاق شد...

با دیدن لویی که روی تخت دراز کشیده بود و ساعدش رو روی چشم هاش گذاشته بود و اتاق کاملا بهم ریخته و داغون آهی کشید و کتش رو از تنش در آورد...

کراواتش رو کمی شل کرد و به سمت تخت قدم برداشت تا پتو رو روی بدن لویی بالا بکشه...

لویی:بیدارم...

لویی بدون اینکه دستش رو روی چشم هاش برداره گفت و باعث شد تا دست های جنسن نرسیده به پتو توی هوا خشک بشن...

نفس عمیقی کشید و صاف ایستاد و گفت...

جنسن:داشتم کم کم تعجب میکردم که اینجا خوابیدی...

لویی لبخند کجی زد و سرانجام ساعدش رو از روی چشم هاش برداشت و چشم هاش رو باز کرد...نگاهش رو به جنسن دوخت و کنایه زد...

لویی:شاید چون امیدوار بودم شب رو پیش دوست پسرت بگذرونی و برنگردی خونه...

جنسن آهی کشید و چشم هاش رو چرخوند...از تخت فاصله گرفت و همونطور که دکمه های سرآستینش رو باز میکرد به سمت کمدش قدم برداشت...

جنسن:لطفا دوباره شروعش نکن لویی...باور کن خیلی خسته و کلافه م...

لویی لب پایینش رو بیرون فرستاد و صاف روی تخت نشست...دستش رو زیر چونه ش زد و گفت...

لویی:چرا؟...قرارتون خوب پیش نرفت؟...چقدر بد...

جنسن کلافی پوفی کشید و بلوزش رو از تنش در آورد و روی زمین انداخت...تیشرت مشکی رنگی رو از کمدش بیرون کشید و همونطور که تنش میکرد گفت...

جنسن:باشه...هرچی دوست داری بگو...من واقعا امشب کشش دعوا رو ندارم...

لویی "هووووم" کشیده ای گفت و به هدبورد تکیه زد...

لویی:پس اونقدرام خوب پیش نرفته...ببینم...نکنه موقع بلوجاب دیکت رو گاز گرفته؟...

لویی با خنده ی کوچیکی گفت و باعث شد تا جنسن با عصبانیت بهش خیره بشه...

جنسن:لویی کافیه...اتفاقی بین ما نیفتاد اوکی؟...من فقط یکم با میسن وقت گذروندم همین...

Always You [L.S] ~ By Miss XWhere stories live. Discover now