"9"

24.7K 2.4K 2.8K
                                    


جنسن امشب کمی زودتر از مواقع معمول به خونه برگشته بود...اینکه لویی چند ساعت کامل جواب زنگ ها و مسیج هاش رو نداده بود حس ناخوشایندی رو به دلش انداخته بود که نمیتونست بیشتر از اون توی سازمان بمونه...

ترجیح داده بود برگرده خونه و لویی رو ببینه که روی تختش خوابیده و صدای گوشیش رو نشنیده و به همین خاطر جوابش رو نداده...

حتی برای ثانیه ای نمیخواست به این ترس که وارد خونه بشه و کمد لباس های لویی رو خالی ببینه فکر کنه...

بدون اینکه به گزارش گم شدن ناگهانی ماشین حمل طلا اهمیتی بده کارش رو ول کرده بود و به خونه برگشته بود...در شرایط عادی اون گزارش برای جنسن مهم تر از هرچیزی بود اما زمانی که پای لویی وسط کشیده میشد دیگه واقعا چیزی برای جنسن مهم تر نبود...

کلید رو توی قفل چرخوند و وارد خونه شد...در رو به آرومی پشت سرش بست و نگاهش رو به دنبال اثری از لویی توی خونه چرخوند...

جنسن:لویی؟...لاو؟...

جنسن زمزمه کرد و وقتی جوابی نگرفت نفس کوتاهی کشید و با قدم هایی سریع به سمت پله ها رفت و بالا دوید...مستقیما به سمت اتاق خوابشون حرکت کرد و در رو به شدت باز کرد...

تمام امیدهاش برای دیدن لویی توی اتاق با دیدن تخت خواب خالی دود شدن و به هوا رفتن...

لویی به خونه برنگشته بود...امکان نداشت...امکان نداشت که لویی ترکش کرده باشه...

دستپاچه به سمت کمد لباس های لویی چرخید و بازش کرد...از دیدن لباس هایی که هنوز هم سرجاشون بودن بی اراده نفس عمیقی کشید و پیشونیش رو به در سرد کمد چسبوند...

جای نگرانی نبود...واقعا نبود...شاید لویی فقط داشت بیرون خوش میگذروند...شاید فقط به کمی فضا احتیاج داشت...به زودی برمیگشت...

صدای زنگ موبایلش به افکارش خاتمه بخشید...چشم هاش رو بست و مشتاقانه به امید اینکه لویی پشت خط باشه گوشی رو از جیبش برداشت...اما دیدن اسم بازرس کوردن روی صفحه باز هم امیدش رو ناامید کرد...

کلافه و بی حوصله به چشم هاش چرخی داد و به تماس جواب داد...

جنسن:بله کوردن؟...

صدای گرفته و اشکارا وحشت زده ی جیمز از بین سر و صدای زیادی گوشش رو پر کرد...

جیمز:بازرس وینچستر...

جنسن نمیدونست چرا اما لحن صدای جیمز بی اراده لرز خفیفی به وجودش انداخت...سعی کرد توجهی نکنه و ابروهاش رو بیشتر در هم کشید...

جنسن:چی شده جیمز؟...مشکلی پیش اومده که زنگ زدی؟...

جیمز صداش رو کمی بالاتر برد...انگار میخواست مطمئن بشه که صداش از بین اون شلوغی به گوش جنسن میرسه...

Always You [L.S] ~ By Miss XDove le storie prendono vita. Scoprilo ora