"124"

18.5K 2.2K 7.1K
                                    

ساجده مهلاها و عادله مهلاهای عزیز...

آره اسم جدید براتون انتخاب کردم...ساجده مهلا دختران عادله مهلا پسران...

چپتر جدید را برایتان به ارمغان آورده ام

باشد که لذت ببرید و خرسند شوید...

کامنت و ووت هم لطفا فراموش نشه اش است بخونم ذوق کنم😍😂

Song for this chapter:

See you again___wiz khalifa

***********

ماری:زین راستش رو بهم بگو...تو واقعا نمیدونی لیام یهو کجا گذاشت رفت یا میدونی و داری از ما مخفیش میکنی؟

ماری درحالی که نگاه مشکوکانه ی چشم های باریک شده ش رو به پسر شرقی دوخته بود برای هزارمین بار سوالش رو تکرار کرد و باعث شد تا زین کلافه آهی بکشه و صورتش رو میون دست هاش پنهان کنه...

زین:ماری قسم میخورم اگه یکبار دیگه این سوال لعنتی رو تکرار کنی دیگه به اینکه خواهرمی اهمیتی نمیدم و یه تیر خالی میکنم توی مغزت...

با لحنی عصبی و آشفته گفت و بعد از روی کاناپه بلند شد و بی هدف به سمت دیگه ای از خونه قدم برداشت...

ناخن انگشت شستش رو حریصانه به دندون گرفت و یک بار دیگه گزینه ی تماس رو لمس کرد و گوشی رو نزدیک گوشش نگه داشت...

با رد شدن بی نتیجه ی بوق های آزاد زیرلب فحشی نثار لیام کرد و گوشی رو با حرص از گوشش فاصله داد...

زین:قسم میخورم وقتی برگرده خونه کاری میکنم که خاطره ی ریختن مایع ظرفشویی توی غذاش براش تبدیل به زیباترین خاطره ش بشه...

نایل:میدونین چیه؟...واقعا خوشم میاد وقتی میبینم زین حتی توی تصوراتشم نمیتونه تهدید کنه که لیام رو به فاک میده...دیس بوی ایز عِه باتم هاه...

نایل با لودگی همیشگیش گفت و بعد با خودش خندید...اما خنده روی لب هاش خشکید زمانی که زین به سمتش سر چرخوند و نگاه عصبی و تهدید آمیزی تحویلش داد...

زین:اصلا زمان خوبی رو برای شوخی کردن انتخاب نکردی هوران...

نایل به آرومی لبخند روی لب هاش رو جمع و جور کرد و مظلومانه سرش رو پایین انداخت و به ور رفتن با ریشه ی بلند شده ی کنار ناخنش مشغول شد...

نایل:انگار تقصیر منه که باتمه...

با صدای آرومی زیرلب زمزمه کرد و تقریبا از جا پرید زمانی که ماری با آرنجش سقلمه ی تقریبا محکمی به پهلوش وارد کرد...

چشم غره ای تحویل چشم های آبی پسر داد و بعد آهی کشید و نگاهش رو دوباره به سمت زین چرخوند...

ماری:اصلا بهت نگفت که داره کجا میره؟...هیچ توضیحی نداد؟

زین همونطور که پوست گوشه ی لبش رو حریصانه میجوید سری به نشونه ی مخالفت تکون داد و قدم هاش رو مجددا به سمت مبل ها برگردوند...

Always You [L.S] ~ By Miss XHikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin