"113"

21.8K 2.3K 5.4K
                                    


نونیااااااا

من اومدم با یه چپتر طولااااانی...

آب کرفساتونو آماده کنین و برین چپترو لای در بخونین😂😂😂

و اینکه من سر این چپتر از چند شب خوابیدن گذشتم پس اگه ووت و کامنت یادتون بره تبدیل میشم به یه نونی خبیث...

تابستونتونم که شروع شده(نونیا😭) پس دیگه بهونه نیارین...

حالا بریم سراغ چپتر جدید

Song for this chapter:

Little mix___little me💚

**********

اون داشت غرق میشد اما...هیچکس دست و پا زدنش رو نمیدید...

********

صدای ظریف و زیبای زنی که آهنگی آشنا رو زیرلبی با خودش نجوا میکرد فضای اتاق رو پر کرده بود...

اونجا روی صندلی سفید رنگی مقابل میز آرایش نشسته بود و همونطور که موهای صاف و بلند طلایی رنگش رو شونه میکرد به تصویرش توی قاب آینه چشم دوخته بود...

زیبا به نظر میرسید...خیلی خیلی زیبا...چشم های درشت سبز رنگش که بین ردیف مژه های بلند و بورش قاب شده بودن و لبخند شیرینی که روی لب های سرخ رنگش نقش بسته بود ازش تصویر یک فرشته رو میساخت...

دندونه های شونه ی طلایی رنگی که توی دستش گرفته بود به نرمی بین تار موهای روشنش میرقصیدن و در انتهای پیچ خوردگی زیبای موهاش متوقف میشدن...

_مامان؟...

صدای ظریف و شیرین کودکانه ای که توی اتاق پیچید به آواز زمزمه وار زن پایان داد...

شونه رو از موهاش دور کرد و روی میز آرایشش گذاشت و مسیر چشم های سبزش رو به سمت در اتاق چرخوند...

جایی که اون پسر بچه ی زیبا با موهای چتری طلایی رنگی که روی پیشونیش ریخته بودن و چشم های درشت سبز رنگش ایستاده بود و خیره خیره نگاهش میکرد...

_صبح بخیر عزیزم...

زن با همون لبخند مهربون روی لب هاش و صدای آرومش گفت و دست هاش رو به سمت پسرکوچولو دراز کرد...

پسر خمیازه ی بلندی کشید و همونطور که دست عروسک خرسی شل و ولش رو توی دستش نگه داشته بود با قدم های آروم و تنبلش به سمت مادرش قدم برداشت و با دست آزادش چشم های خواب آلودش رو مالوند...

قدم های کوچیکش نزدیک صندلی متوقف شدن و طولی نکشید که به آغوش مادرش کشیده شد و روی پاهای اون زن زیبا جا گرفت...

همونطور که بازهم خمیازه میکشید چشم های خواب آلود سبزرنگش رو به آینه ای که تصویر خودش و مادرش رو منعکس میکرد دوخت و عروسکش رو توی بغلش فشار داد...

Always You [L.S] ~ By Miss XWhere stories live. Discover now