نونیااااااامن اومدم با یه چپتر طولااااانی...
آب کرفساتونو آماده کنین و برین چپترو لای در بخونین😂😂😂
و اینکه من سر این چپتر از چند شب خوابیدن گذشتم پس اگه ووت و کامنت یادتون بره تبدیل میشم به یه نونی خبیث...
تابستونتونم که شروع شده(نونیا😭) پس دیگه بهونه نیارین...
حالا بریم سراغ چپتر جدید
Song for this chapter:
Little mix___little me💚
**********
اون داشت غرق میشد اما...هیچکس دست و پا زدنش رو نمیدید...
********
صدای ظریف و زیبای زنی که آهنگی آشنا رو زیرلبی با خودش نجوا میکرد فضای اتاق رو پر کرده بود...
اونجا روی صندلی سفید رنگی مقابل میز آرایش نشسته بود و همونطور که موهای صاف و بلند طلایی رنگش رو شونه میکرد به تصویرش توی قاب آینه چشم دوخته بود...
زیبا به نظر میرسید...خیلی خیلی زیبا...چشم های درشت سبز رنگش که بین ردیف مژه های بلند و بورش قاب شده بودن و لبخند شیرینی که روی لب های سرخ رنگش نقش بسته بود ازش تصویر یک فرشته رو میساخت...
دندونه های شونه ی طلایی رنگی که توی دستش گرفته بود به نرمی بین تار موهای روشنش میرقصیدن و در انتهای پیچ خوردگی زیبای موهاش متوقف میشدن...
_مامان؟...
صدای ظریف و شیرین کودکانه ای که توی اتاق پیچید به آواز زمزمه وار زن پایان داد...
شونه رو از موهاش دور کرد و روی میز آرایشش گذاشت و مسیر چشم های سبزش رو به سمت در اتاق چرخوند...
جایی که اون پسر بچه ی زیبا با موهای چتری طلایی رنگی که روی پیشونیش ریخته بودن و چشم های درشت سبز رنگش ایستاده بود و خیره خیره نگاهش میکرد...
_صبح بخیر عزیزم...
زن با همون لبخند مهربون روی لب هاش و صدای آرومش گفت و دست هاش رو به سمت پسرکوچولو دراز کرد...
پسر خمیازه ی بلندی کشید و همونطور که دست عروسک خرسی شل و ولش رو توی دستش نگه داشته بود با قدم های آروم و تنبلش به سمت مادرش قدم برداشت و با دست آزادش چشم های خواب آلودش رو مالوند...
قدم های کوچیکش نزدیک صندلی متوقف شدن و طولی نکشید که به آغوش مادرش کشیده شد و روی پاهای اون زن زیبا جا گرفت...
همونطور که بازهم خمیازه میکشید چشم های خواب آلود سبزرنگش رو به آینه ای که تصویر خودش و مادرش رو منعکس میکرد دوخت و عروسکش رو توی بغلش فشار داد...
YOU ARE READING
Always You [L.S] ~ By Miss X
Fanfictionهری...هرررری...خواهش میکنم نجاتم بده...نذار من رو ببرن...هرررری... قطرات اشک گونه های پسر چشم سبز رو تر میکنن...صدا توی ذهنش تکرار میشه....حتی جرات نکن به التماس هاش گوش بدی استایلز...حتی جرات نکن برگردی سمتش... صدای فریادهای وحشت زده ی لویی تنش رو...