"52"

25.4K 2.1K 3.9K
                                    

قبل از اینکه قسمت جدید رو بخونین خواستم چندجمله باهاتون حرف بزنم...

دوستان انرژی و حمایت شما رابطه مستقیم با انگیزه نویسنده داره...حداقل برای من که اینجوریه...

شما چیز زیادی راجب من نمیدونین یعنی خودم خواستم که مخفی بمونه اما باور کنید به قدری مشغله های زندگیم زیادن که اگر بخوام هروقت که راحت بودم فن فیک بنویسم احتمالا هفته ای یکبار  فقط میتونم آپ کنم...

اما من بخاطر شماهایی که واقعا دوستتون دارم تلاش میکنم در هفته چندبار آپ کنم...

اما وقتی میبینم بعضی ها اصلا به زحمت و وقتی که من میذارم اهمیتی نمیدن و خیلی راحت از هر قسمت که مینویسم میگذرن حقیقتا کمی دلسرد میشم...

این حرفم باور کنید نه تهدیده نه غرغر اما دارم فکر میکنم شاید واقعا هفته ای یکبار آپ کردن خیلی بهتر باشه...چون میبینم چه ارزشی به داستان هایی که دیر به دیر آپ میشن میدن همونایی که فکر میکنن زود به زود اپ کردن نویسنده از بیکاریشه...

فقط خواستم درجریان بذارمتون...همین...

حالا بریم سراغ قسمت جدید...

______________________________________

ساعت حدودا پنج عصر بود زمانی که هری ماشین رو نزدیک کابین جنگل ردوود پارک کرد...

به عضلات خسته ش کش و قوصی داد و با لبخند به لویی که خوابش برده بود و سرش رو به شیشه ی ماشین تکیه زده بود چشم دوخت...

به آرومی سمتش خم شد و با پشت دست گونه ش رو نوازش کرد...

هری:لو...بیبی...رسیدیم...نمیخوای بیدار شی؟...

لویی به آرومی زیرلب غرغر کرد و سرجاش وول خورد...تازه چشم هاش گرم شده بودن و انگار قصد نداشت دل از خواب بکنه...

لبخند هری پررنگ تر شد...سرشونه ی لویی رو به آرومی بوسید و بعد از ماشین پیاده شد...

سبد غذاها و ساک لباس هاشون رو از صندوق عقب برداشت و سپس سمت کابین قدم برداشت...

جلوی در ایستاد و کلیدها رو از جیبش بیرون کشید...مدت زیادی بود که کسی به این کابین سر نزده بود و احتمالا الان درست به سردی یخچال بود...

بنابراین هری ترجیح میداد قبل از اینکه لویی رو به داخل کابین ببره شومینه رو روشن کنه تا فضای کابین گرم بشه...

قدم به داخل کابین چوبی اما مجهزی که سایمون براش ساخته بود گذاشت و نگاهش رو به اطراف چرخوند...

Always You [L.S] ~ By Miss XWhere stories live. Discover now