قبل از رفتن سراغ چپتر جدید یه صحبت خیلی کوچیک باهاتون دارم...
نمیخوام کشش بدم برای همین میگم خودتون برین و کامنتای چپتر قبل و چپتر قبل ترش رو مقایسه کنین و بعد خودتون متوجه موضوع میشین
نمیخوام هم غر بزنم ولی اگه قراره انرژیتون برای الویز یو اینطوری کاهش پیدا کنه متاسفانه انگیزه منم برای نوشتنش چند برابر کم میشه
و متاسفم بگم که اگه اینجوری پیش بره مجبور میشم برای الویز یو تصمیمی بگیرم که هیچکدوممون رو خوشحال نمیکنه...
چپترهای اخر الویز یو رو میگذرونیم و من برای نوشتن خط به خطش دارم بیشتر از ۱۰۰ چپتر قبلی وقت میذارم پس حق بدین که انتظار یه بازخورد بهتر رو داشته باشم...
حرف دیگه ای نمیزنم دیگه تصمیم پای خودتونه...
حالا بریم سراغ چپتر جدید
Song for this chapter:
Isak danielson___losing me
**********
میشا:مطمئنی همین خونه ست؟
مرد چشم آبی درحالی که نگاه خیره ش رو به خونه ای که مقابلشون قرار داشت دوخته بود با لحن مرددی پرسید و جنسن در جوابش صفحه ی روشن گوشیش رو به سمتش گرفت تا مسیجی که جرد براش فرستاده بود رو نشونش بده...
جنسن:آدرس که همین رو میگه...ولی برای مطمئن شدن باید بریم اونجا و در بزنیم تا ببینیم کی در رو برامون باز میکنه...
جنسن همراه با کج کردن سرش گفت و بعد نگاهش رو از روی ساختمون برداشت و به سمت هری سر چرخوند...کسی که از ابتدای مسیر کاملا ساکت روی صندلی کنارش نشسته بود و حتی حالا هم کلامی به زبون نمیاورد...
جنسن:هری؟...حالت خوبه؟
با لحنی نگران و ابروهایی درهم کشیده پرسید و هری در جوابش انگشت هاش رو روی زانوهاش مشت کرد و نفس عمیقی کشید...
سر چرخوند و نگاه سردرگمش رو به چشم های پر از نگرانی جنسن دوخت و گفت...
هری:برای چی اومدیم تا این آدم رو ببینیم جنسن؟
جنسن لبخند معنی داری زد و سری تکون داد...یکی از دست هاش رو روی قفل کمربند ایمنیش گذاشت و همونطور که بازش میکرد نگاهش رو از داخل قاب آینه به میشا و لویی که روی صندلی عقب نشسته بودن و درست مثل هری کنجکاوانه نگاهش میکردن دوخت...
جنسن:بهم اعتماد کن هری...اگه یک نفر توی این دنیا باشه که بتونه به سوال هایی که هردومون برای تمام عمر توی مغزمون نگهشون داشتیم جواب بده،همین آدمه...
گفت و بعد کمربند ایمنیش رو باز کرد و از روی بدنش کنارش زد...دستش رو روی دستگیره در گذاشت و برای آخرین بار با لبخند به هری نگاهی انداخت قبل از اینکه در رو باز کنه و از ماشین پیاده شه...
YOU ARE READING
Always You [L.S] ~ By Miss X
Fanfictionهری...هرررری...خواهش میکنم نجاتم بده...نذار من رو ببرن...هرررری... قطرات اشک گونه های پسر چشم سبز رو تر میکنن...صدا توی ذهنش تکرار میشه....حتی جرات نکن به التماس هاش گوش بدی استایلز...حتی جرات نکن برگردی سمتش... صدای فریادهای وحشت زده ی لویی تنش رو...