" تنفر..!! "
متنفر بودن نوع های زیادی داره..
تاحالا از خودت متنفر بودی؟چندین سال از خودت بیزار باشی ولی مجبوری تحمل کنی...
تحمل کنی تا جبران کنی..
جبران چیزایی که باعث شدی
باعثش بودی..البته اگه جبران شدنی باشه..
" پشیمونی..!! "
پشیمون بودن از کارا هایی که فکر میکردی درسته..
مثل خوره جونتو ذره ذره میخوره..شنیدی میگن
" این روز ها تویِ مُردگی , زندگی میکنم "زندگیش ُمرده..
روحش مُرده..از وجود خودش متنفره..
چندین سالِ زندگیش تویِ " کاش های " زیادی سپری شده.." اشتباه..!! "
اشتباه ها هیچ وقت قابلِ جبران نیست..
قابلِ بخشیدن نیستن..فکر میکنی حق با خودته و بوم..!!
دل میشکنی..نابود میکنی..
ولی فکر میکنی حق داری..
داری انتقام میگیریُ خبر نداری این باعثِ نابودیِ خودت میشه..اشتباه ها جبران نمیشن ولی میتونی وانمود کنی که فراموش کردی..
ولی چی میتونه دردناک تر از وانمود کردن باشه؟
تا حالا شده از خودت خجالت بکشی؟!
از چیزی که هستی..بودی..قراره باشی..!!اون خجالت میکشه..
از خودش..
از وجودش..
اینکه با پرویی به زندگی کردن ادامه میده..یه عمر با چیزی که فکر میکنی حق ترین کارِ ممکنه سپری کنی ولی وقتی اون کار رو انجام میدی
میفهمی آخ چه اشتباهی کردم!!ولی این اشتباهِ لعنتی قابل جبران نیست..
نابود کردن زندگی کسی قابل جبران نیست..
از اعتماد و باور کسی سواستفاده کردن قابل جبران نیست.."لعنتی , قاتلِ روحِ کسی بودن قابلِ جبران نیست"
*******
لیام: ماشین مشکل داره و آروم برو..هی هرجا که خراب شد زنگ بزن میام درستش میکنم
سری تکون داد و زیر لب از رفیقِ چندین سالش خداحافظی کرد..
دیدنِ لیام بعد از چند ماه بهش حس خوبی داد..
اون همیشه نگرانه و سعی میکنه محتاط رفتار کنه..سوار ماشین شد و حرکت کرد , بعد از 5 روز پیشِ لیام موندن باید برمیگشت نیویورک ولی قبلش باید سراغ یه نفر دیگه هم میرفت..
اینجارو دوست داشت..حس خوبی بهش میداد و در عین حال مضطربش میکرد؟!
سکوت رو دوست داشت و هیچ علاقه ای نداشت که صدایِ موسیقی گوشاش رو پر کنه..
صدای زنگِ موبایلش باعث شد چشاشو از جاده بگیره و به صفحه گوشیش نگاه کنه و اسمی که رویِ صفحه موبایلش خودنمایی میکرد باعثِ لبخند پررنگی رویِ لباش شد..

VOUS LISEZ
Look at me [L.S]
Fanfictionتو قلب دردِ منی تو باعثِ درد منی ولی من لذت میبرم از این درد.. منِ مازوخیسمِ لعنتی!! *Completed