حتما همراه با داستان آهنگی که میگم رو گوش کنید و توصیه میشه با هندزفری!
و کسانی که پیداش نمیکنن آهنگشو تو چنل گذاشتم!!واقعا ممنون که ووت و کامنت هر چیتر داره کمتر میشه!!
Song:
Let me Down slowly_Alec Benjamin
*
*
*ساعت ها..
دقیقه ها..
ثانیه ها..
کند تر از هر زمان دیگه ای میگذشتن و دست به دست هم داده بودن تا این روز خسته کننده و عذاب آور رو بیشتر از این نفرت انگیز کنن..غم ها صف کشیده بودن و باهم رقابت میکردن..
غصه و ناراحتی ها با نیشخند آماده حمله بودن..پسرک بیصدا در افکار خودش غرق شده بود و هیچ چیزی نمیتونست حواس پرتی ای براش بشه تا انقدر به چیزای نا امید کننده فکر نکنه..
هوا حالا تاریک شده بود ولی اون هنوزم به در اتاقش تکیه داده بود..
اشک هاش بند اومده بودن ولی قلبش احساس سنگینی میکرد..پوست کنار ناخنش و میکند و به سوزشی که تو انگشتش افتاده بود اهمیت نمیداد
تنها چیزی که این لحظه ها براش اهمیت نداشت "خودش" بود..پشیمونی و عذاب وجدان قلب کوچولوش رو به درد آورده بود و صدای بغض کرده و ابراز دلتنگی پسر بزرگ تر توی گوش هاش بود...
دلش میخواست انقدر بغلش کنه و دست های سردشو بین دست های خودش بگیره با "ها" کردن گرمشون کنه..
دلش میخواست وجود اون پسر رو گرم کنه و از سرما دورش کنه..
اما فقط صحنه ها مثل یه خاطرات بد یادش میومدن و مانع این همه حسرت میشدن..
حالا چندین ساعت از خواهش و ابراز احساساتی که هری کرده بود میگذشت..
هری طبق قولی که به لویی داده بود رفت و هیچ خبری ازش نبود..از حرفایی که زده بود پشیمون بود و فکر به این که هری برای همیشه رفته باشه تا لویی اذیت نشه دیوونش میکرد..
به سختی از زمین سردی که نشسته بود بلند شد و از اتاق بیرون رفت..
با احتیاط از پله ها پایین رفت و با کمی قدم زدن وسط سالن ایستاد..لویی: هری؟
با زمزمه ی آروم و بغض کرده ای بی هدف صداش زد و فقط خدا میدونست چقدر این لحظه بودن هری رو میخواست..
نگران بود و میترسید..
کاری ازش بر نمیومد و تکرار شماره ای که حدس میزد برای هری باشه و هر دفعه خاموش بودنش رو بهش اخطار میداد دل کوچولوش رو میلرزوند..همونجا وسط سالن نشست و زانوهاش رو تو خودش جمع کرد و سرش رو روی زانوهاش گذاشت..
اشک های مرواریدیش از گوشه ی چشم هاش با بیصدا ترین حالت ممکن پایین میریختن فکر و خیال های نا امید کننده باعث سر دردش میشدن..

VOUS LISEZ
Look at me [L.S]
Fanfictionتو قلب دردِ منی تو باعثِ درد منی ولی من لذت میبرم از این درد.. منِ مازوخیسمِ لعنتی!! *Completed