حس میکنم فراموشم کردین اره؟
جهت یادآوری پارت 11 خونده شه؛
ووت و کامنتم فراموش نشه.
*
*
صدای خنده های شیرینش توی گوش هاش میپیچه و آرزو میکنه کاش لبخندش تا ابد روی لب های نازکش هک میشد، چین های کنار چشمش زییا تر از هر زمان دیگه ای بود و چشم های براقش پرستیدنی تر از همیشه؛کاش عطری با بوی لبخنداش وجود داشت تا هر زمان که دلش دیوانه وار تنگ اون موجود زیبا میشد با نفس هاش اون بوی بی نظیر رو وارد ریه هاش میکرد و تا ابد همونجا حبسش میکرد؛
رنگ بلوری چشم هاش باعث میشد هری بیشتر و بیشتر دلش بخواد با تمام وجود سمتش بدوعه و اون بچه گربه ی پرستیدنی رو توی بغلش فشار بده،عطر تنشو بو بکشه و روی موهای مخملیشو تند تند ببوسه؛
دلش میخواست ساعت ها نگاهش کنه و برای تک تک اعضای صورتش بمیره، امروز با خنده هاش زیادی زیبا بنظر میرسید و دل هری با هربار نگاه کردنش تندتر میتپید؛
لویی بین گل هاش نشسته بود و باهاشون حرف میزد و میخندید، صدای خنده هاش زیباترین موسیقی جهان بود،
گل صورتی رنگی لای موهاش بود و هر چند لحظه بهش دست میزد تا مبادا از روی موهاش بیفته، با تموم احساسی که توی وجودش بود با گل های رنگارنگش حرف میزد؛
هری از دور نگاهش میکرد و به قلبش با دیدن زیبایی روبروش فشار میومد؛
بالاخره طاقتش تموم شد و پا تند کرد تا به لویی برسه،
چند قدم برداشت اما هرچی جلوتر میرفت فایده ای نداشت،قدم هاش به سمت لویی کشیده نمیشدن و هرچی که تلاش میکرد فقط و فقط نتیجش این بود که انگار همون جایی که ایستاده در حال درجا زدنه؛
با وحشت به کارش ادامه داد و حالا با سرعت زیاد تری دویید و دویید و دویید...
اما از منظره ای که روبروش قرار داشت دور تر میشد و تصویر زیبا و روشن روبروش هر لحظه تیر تر و طولانی تر بنظر میرسید..
نفساش به شمارش افتاده بودن و عرق سردی از روی پیشونیش تا روی شقیقه هاش سُر خورد،
کمرشو خم کرد و دستشو روی زانوهاش گذاشت و نفس نفس زد؛
با ناامیدی روی زمین نشست و به آسمون نگاه کرد،
حالا ابرها با سرعت زیادی به هم برخورد میکردن و رعد و برق با صدای بلندی شروع به غرش کرد؛آسمون تیره تر از همیشه بنظر میرسید و بارون شروع به باریدن کرد،
حالا هری با سری خم و کمری خمیده،خیس زیر بارون نشسته بود..

YOU ARE READING
Look at me [L.S]
Fanfictionتو قلب دردِ منی تو باعثِ درد منی ولی من لذت میبرم از این درد.. منِ مازوخیسمِ لعنتی!! *Completed