"6"

3.4K 758 289
                                    

لیام: اوکی من الان گیج شدم..تو قرار بود بری نیویورک ولی وات د فاک؟ یه شب که معلوم نیست کجا بودی میای میگی واست یه خونه اینجا پیدا کنم؟چیزی خورده به سرت؟

لیام: هری تو چشمام نگاه کن داداش..چیزی شده؟

لیام: نکنه تهدیدت کردن که نباید بری نیویورک؟ها؟

لیام: حرف بزن مرد.. دارم از نگرانی میمیرم

لیام پشت هم حرف میزدُ این هری رو بیشتر کلافه میکرد..
چرا فقط خفه نمیشد تا هری واسش توضیح بده؟

هری: لیام به مسیح سرم داره از دست حرفات منفجر میشه.. اخه چرا یه مادرفاکر باید تهدیدم کنه؟ این اواخر زیاد فیلم دیدی؟ چرا فقط اون دهن گشادت رو نمیبندی تا دلیل کارمو بهت بگم؟

هری با حرص حرف میزدُ بین حرفاش یهو فریاد میکشید..لیام با دهن باز و چشمای گشاد شده نگاش میکرد و متعجب بود که چرا یهو عصبی شد , اون که چیزی نگفته!!

لیام: خب..خب بگو میشنوم

با اخم گفتُ سعی میکرد خودشو کنجکاو نشون نده
هری چشماشو چرخوند و سعی کرد با حرفاش قانعش کنه..البته میدونست لیامم مثلِ دوست پسر سابقِ احمقش قراره کلی مزخرف تحویلش بده..

هری: ببین لیام من تصمیم گرفتم اینجا بمونم.. فقط یجورایی چون اینجا بهم آرامش میده؟
نمیدونم.. فقط میخوام اینجا بمونم هیچ دلیلِ خاصی نداره..

حرفاشو زد و از رویِ مبل بلند شد تا لیام از صورتش تشخیص نده که چه مزخرفی سر هم کرده..

لیام: الان انتظار داری باور کنم؟!

هری: هر غلطی دلت میخواد بکن فاکر

با حرص داد کشید و موبایلش رو از روی میز چنگ زدُ  به سمت در خونه رفت..به لیام که اسمشو صدا میزد توجه نکرد و سوار ماشینِ زین شد..

هری: اعصاب واسه آدم نمیذارن..

با حرص گفت و با تموم قدرتش ماشین رو به سمت خونه لویی حرکت داد..

**********

لویی: گفتی اسمت چیه؟

هری کف دستتشو که عرق زده بود به شلوارش مالید و آب دهنش رو قورت داد..
با اینکه لویی چیزی از اسم اصلیش نمیدونه بازم استرس داشت..

هری: اسمم هریِ

لویی سرش رو تکون داد کمی جلو تر حرکت کرد..هری بهش نگاه میکرد و نمیدونست چرا با  هر بار  راه رفتن لویی تو دلش احساس نگرانی میکرد..

لویی: توهم میتومی منو لویی صدا کنی!
اولین بارته که پرستار کسی میشی؟

با سوال یهوییش هری هول کرد و نمیدونست چه جوابی بده..اگه میگفت نه لویی شک میکرد و اگه میگفت اره پس چرا هیچ فاکی بلد نبود؟!

Look at me [L.S]Where stories live. Discover now