"33"

3K 604 305
                                    

با نگاه عمیق و خیره ش به موجود شیرینی که کنارش نشسته بود نگاه میکرد و گوشه ی لب پسرک و که در حین خوردن بستنی کثیف شده بود پاک کرد..
با یکی دیگه از دستاش موهای لخت و فندقی رنگش رو به سمت بالا فرستاد..

به لبخند و چین خوردن گوشه ی چشمش نگاه کرد و دستاشو مشت کرد تا جلوی خودش رو بگیره و جلوی بقیه تک تک اون اثرهای هنری رو نبوسه..

لویی زیر لب تشکر کرد و هری در جوابش بوسه ای پست دست های کوچولوی اون گذاشت
چشم هاشو بست و لب هاشو همونجا نگه داشت..

لبشو گاز و از خجالت کمی تو خودش جمع شد..
میدونست الان ممکنه و زین و لیام و نایل بهشون خیره شده باشن

هری سرشو بالا اورد و با شصت دستش صورت لویی رو که از خجالت کمی سرخ شده بود نوازش کرد..

به نگاه خیره دوستاش اهمیتی نداد و از جاش بلند شد تا جایی که زین اشاره کرده بود بره..

زین: مختصر و مفید میخوام بهم بگی وات دا فاک هری؟

جمله اخرش با حرص گفت و مچ دست هری رو گرفت

هری: چه مرگته زین..مگه چیشده

با بیخیالی حرف زد و مچ دستشو از دست زین کشید بیرون

زین: هنوز فراموش نکردم دلیل اینجا بودنت رو توصیح ندادی , حالا هم جوری داری با لویی برخورد میکنی انگار..
هری ازت میخوام بهم بگی چه خبره..لطفا

با نهایت تلاش سعی کرد با لحن آرومی بگه و متقاعدش کنه

هری: زین..من خب..دلیلی نداره من فقط..اه چرا انقدر سوال میپرسی بهت میگم فقط الان هیچ سوالی ازم نپرس...لطفا.

بعد بدون اینکه منتظر واکنش اون باشه به جای قبلیش برگشت و نایل رو در حال صحبت با لویی دید..

به سمت پشت حیاط رفت و روی سبزه های مورد علاقه ی لویی نشست
نفس عمیقی کشید و چشم هاشو بست..

متوجه نشستن کسی کنار خودش شد ولی چشم هاشو باز نکرد..

لیام: میدونی..به هیچ کدوم از ماها ربطی نداره تو اینجا چیکار میکنی..قطعا تو دلایلی برای این کار داری اما خب..ما فقط نگرانتیم و زین..
میدونم که اون خیلی تحت فشار میذارتت چون اون تازه لویی رو پیدا کرده و حق بده بهش!!
من میدونم اون تا چه حد لویی رو دوست داشت و چقدر از فکر کردن به این که اون مرده عذاب کشید..اون موقع من بودم و ذره ذره نابود شدنش رو به چشم دیدم..فقط ازت میخوام جوری باشی که ناامیدش نکنی.

لیام مثل همیشه اروم و شمرده حرفاش رو زد و دستش رو روی شونه هری گذاشت..

هری: زین نباید از دستت میداد!

همونطور که چشم هاشو بسته بود زمزمه کرد

لیام: اون منو از دست نداد...ترکم کرد.

Look at me [L.S]Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin