دستای همیشه سردشُ رو از رویِ شقیقه های دردناکش برداشت..
نمیدونست چندمین قرصیِ که تو این دو ساعت خورده..
نمیدونست چندمین پاکت سیگاریه که تموم کرده..چشم هاشو محکم بستُ رویِ صندلی ای که نشسته بود نیم خیز شد اروم با انگشت اشاره و انگشت وسطش به شقیقه هاش ضربه میزد تا شاید حواسش از دردی که تویِ سرش پیچیده شده بود پرت کنه..
وقتی دید فایده ای نداره حرکت انگشتاش رو محکم تر کرد.. حالا با تمومِ قدرتش به شقیقه هاش ضربه میزد..
دردی که توی سرش پیچیده بود مثلِ سمِ یه مارِ وحشیه
اروم اروم توی بدنش نفوذ میکرد و با خونسردی مانع نفس کشیدنش میشد..با کلافگی از جاش بلند شدُ توی خونه جدیدش راه میرفت و دستاشو مشت کرده بود..
صدا های مزاحمی که تویِ سرش با خیال راحت مغزش رو تسخیر کرده بودند دردِ خفیفی رو توی سرش به وجود اورده بود..
با مشت توی سرش کوبید و به دیوار پشتِ سرش تکیه داد..
چشم هاشو بستُ سرش رو اروم چندبار به دیوار کوبوند..از دیوار کمی فاصله گرفتُ حالا صورتش به طرف دیوار بود..
"تو قاتلی هری ادوارد استایلز"
با شنیدنِ جمله تکراری ای که تویِ سرش اکو میشد..
فریاد بلندی کشید و سرش رو با تموم قدرتش به دیوارد کوبید..هری: لعنتی لعنتی لعنتی
با صدای بلندی فریاد میزد با تمامِ توانش سرش به دیوار میکوبید..
هری: خفه شین عوضیا خفه شین
فریاد کشیدُ از دیوار فاصله گرفت..خودش رو به ستون گوشه سالن رسوند و حالا سرش رو بی اختیار پی در پی به ستون میکویید و وسطاش فریاد های بلندی میکشید که پاره شدن تار های صوتیش حتمی بود..
هری: از جونم چی میخواین..راحتم بذارین
اینقدر این کارو ادامه داد تا تکون خوردنِ مغزش و به جریان اومدن خون تویِ سرش رو حس میکرد..
ولی ذره ای هم اهمیت نداد!
هنوزم میتونست صدای های مزخرفی که تویِ سرش بود رو بشنوه..
صداهایی که مغزش رو تسخیر کرده بودن
صداهایی که مغزش رو توی مشت هاشون میگرفتنُ با تمامِ قدرتشون فشارش میدادن..سرش گیج میرفتُ چشم هاش تار شده بودن..ولی هنوزم صدا ها دست از سرش بر نداشته بودن..
انگار هرچی اون سعی میکرد تمومش کنه اونا تشنه تر میشدن..
به گلدونِ روی میز نگاه کردُ بدون فکر به چیزی سمتش قدم برداشت..
"تو یه روانی هستی ادوارد , یه آشغالِ به درد نخور"
YOU ARE READING
Look at me [L.S]
Fanfictionتو قلب دردِ منی تو باعثِ درد منی ولی من لذت میبرم از این درد.. منِ مازوخیسمِ لعنتی!! *Completed