جونگین انتظار نداشت دیدارش با اقای هان بیشتر از چیزی که فکر میکرد طول بکشه. توی برنامهی همکاریشون نبود که عمیقتر باهم اشنا بشن و هنوز برای فهمیدن زمان سختی داشت. اتفاق خوبی که افتاد این بود که منشیش اومد و کمکش کرد، نوت برداشت و به ارومی براش مسایل رو توضیح داد.
وقتی بالاخره از جلسهاشون بلند شدن، به تنبلی خودش رو به سمت دفترش کشوند، در حالیکه انتظار اون منظره رو نداشت.
مادرش اونجا بود، روی کاناپه کنار کیونگسو نشسته بود و پسرش روی پای مرد جمع شده بود و با صدا خوابیده بود.
فکر کرد تئو در حالیکه مثل همیشه بغل شده بوده خوابش برده، در حالیکه نمیذاشت ساعات اولیه بره.
"مامان؟" محتاطانه در رو پشت سرش بست. "اینجایی."
"گفتی یه چیزی شده و دیر میرسی پس فکر کردم کسی قرار نیست مراقب نوهام باشه" مادرش گفت.
جونگین نگاهش رو گردوند تا نگاه کیونگسو رو ببینه اما پسر بزرگتر فورا دوری کرد و نگاهش رو به جای دیگه دوخت.
مرد باید فکر میکرد که فقط ازش برای پرستاری از بچه استفاده کرده.
اون کیونگسو رو اینهمه راه تا اینجا نیاورده بود که مراقب پسرش باشه کاری که هر کس دیگهای میتونست انجام بده.
"ناهار خوردی؟" جونگین پرسید و یخ بینشون رو اب کرد.
"اوه. بله. انجام شد" کیونگسو زمزمه کرد.
به مامانش نگاه کرد که جوری بود که انگار میدونه اون چی میخواد_ یکم زمان تا با کیونگسو تنها باشه.
بلند شد و خواست که چند کلمه خارج دفتر با جونگین حرف بزنه که قبول شد. "جونگین، من نمیدونم چه اتفاقایی با کیونگسو الان افتاده اما شاهد بودم که تئو چقدر زیاد طرفدارشه. اون مرد خوبیه."
جونگین سر تکون داد. "خوبه. این فقط_ ما فقط باید راجع به یه چیزی صحبت کنیم."
دوباره سر تکون داد
"واقعا امیدوارم کیونگسو رو تو خونه ببینم" مادر جونگین گفت و به ارومی به صورتش زد. "اما احساس زور و فشار نکن. بر اساس چیزی که فکر میکنی برای شما دوتا بهتره تصمیم بگیر."
"همینکار رو میکنم، مامان. مشکلی نیست. مرسی که اومدی."
مادرش یه جملهی دیگه گفت و رفت، در حالیکه امیدوار بود مرد دیگه رو بهتر بشناسه.
و مادرش روی "زوری نیست" تاکید کرد.
جونگین رفت داخل، پسرش بالاخره از بغل مرد بزرگتر در اومده بود، و روی مبل دراز کشیده بود.
کیونگسو هنور با ترس اون سر کاناپه نشسته بود. "دلیل اینکه اینجام اینه که" جونگین ادامه داد تا حرف کیونگسو رو کامل کنه.
"هنوز دربارهی اتفاقی که افتاد صحبت نکردیم."
"تو شنیدی که /اون/ بهت گفت."
"میخوام طرف تو رو بشنوم."
"قرار بود بگم اما تو میخواستی بری."
جونگین اه کشید و اشتباهش رو تایید کرد. "میخواستم اما به این خاطر بود که تا وقتی که صحبتاشو نشنیده بودم سر عقل نبودم."
رفت سمت میزش اونطرف اتاق، دورش زد و رفت سمت صندلیش.
پسر بزرگتر رد پاش رو دنبال کرد و جلوی میز ایستاد.
نگاه کرد که پسرش کجاست، نشست و با کیونگسو روبرو شد. "چیزی که بگی رو تو این ماجرا قبول میکنم. چیزی که شده شده. نمیتونم تغییرش بدم."

YOU ARE READING
taeoh's plan
Fanfictionکاپل اصلی: کایسو ژانر: رمنس، زندگی روزمره، فلاف و شاید کمی اسمات. نویسنده: kissoohae مترجم: blue side خلاصه: تئو نمیفهمید وقتی بابایِ گندهاش ساکت و یجوریه، چجوری اونو حامله شدن. اغلب پدرش رو در حالی گیر مینداخت که داشت از پنجرهی اشپزخونه، همسایه...