پارت بیست و دوم.

245 87 10
                                    

"ددی، ما خونه‌ایم!" صدای تئو توی خونه‌ی ساکت اکو شد و جونگین با سرعت اومد پایین تا بهشون سلام کنه و خوشامد بگه.

"به خونه خوش‌ اومدی، بیبی." پسرش رو بغل کرد و تا وقتی که یکی ابراز محبتش رو قطع کرد، با بوسه دوشش گرفت، کیونگسو گلوش رو صاف کرد تا متوجه حضورش بشن.

"اوه، سلام." وقتی لبو لوچه‌ی اویزون اون یکی رو دید لبخند شرم‌زده‌ای زد.

"من کل روز مراقب پسرت بودم و چیزی که گیرم میاد یه 'سلام' از طرفته؟"

جونگین تا وقتی که پسرش رو روی زمین نگذاشته بود، متوجه پاکتایی که کیونگسو با دستاش حمل میکرد نشد. "بذار من بگیرمشون."

برای یه مرد به سن اون، هنوز خجالت میکشید. انگار همین دیروز بود که رسما باهم قرار گذاشتن.

به هر حال واقعا هم دیروز بود.

پاکتارو برد اشپزخونه و همین که گذاشتشون روی کانتر، احساس کرد یه جفت دست دورش پیچیدن.

"باید بهت بگم من دوست پسر چسبونیم." پسر کوتاهتر روی کمرش زمزمه کرد.

براش مهم نبود، صادقانه.

"هرچند باید برای توجه‌ات بجنگم."

"چرا؟ چرا؟"

جواب بصورت مدلی که پسرش خودش رو بین بدناشون جا داد، درومد. "تئو هم!"

جونگین با خنده‌ی کوچیکی به این فکر که خودش تنها فردی نیست که توی این رابطه برای توجه دیگری میجنگه، سرش رو به کنار خم کرد.

مطمئنا، پسرش برنده است.

"چی خنده‌ داره؟" کیونگسو پرسید.

"فقط یاد یه چیزی افتادم."

تئو اولین کسی بود که کشید کنار و ناراحتیش رو بیان کرد. "من گشنمه."

"رئیس گشنشه و این مشکل منه." مرد کوتاهتر عقب رفت و توجه‌اش رو به پسر داد. "امروز واقعا پسر خوبی بودی. برات یه چیز بخصوص درست میکنم اما اول باید دوش بگیری."

و این نشونه‌ای برای جونگین بود که کارش رو بکنه و یه شانس بود که پسرش همه‌ی رازها رو لو بده.

پسر به هیچ چیز خاصی جز اینکه کیونگسو از تئو پرسیده بود که جونگین چی دوست داره اشاره نکرد.

"پرسید که ددی چی دوست داره؟" همینکه شیر اب رو بست توضیح داد.

پسرش سر تکون داد.

"چی بهش گفتی؟"

"ددی عمو دودو رو دوست داره."

"آه" به خودش خندید. انتظار داشت پسرش چی جواب بده؟ "من دوست دارم بیبی بویم رو هم خوشحال ببینم."

"چرا؟"

"چونکه دوستت دارم و میخوام خوشحال باشی. چی خوشحالت میکنه؟"

پسرش بینیش رو از روی فکر کردن جمع کرد.

"وقتی ددی و عمو دودو منو میبوسن. پیتزا. پنیر. غذای عمو دودو.  گوشای عمو یودا."

اخری سوال برانگیز بود.

"بذار بیبی بویم رو ببوسم." با صدای لطیفی، حین اینکه پسرش رو یه بار دیگه با عشق دوش میگرفت، گفت.
"حالا بیا اماده بشیم تا ببینیم عمو دودو داره چی میپزه."

taeoh's planHikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin