اینکه بمونه خونهی مامانش ایدهی خوبی بود. جونگین زمان داشت که تنها باشه و راجع به رابطهاش با کیونگسو فکر کنه.
هر چند مادرش وقتی که بهش گفت با کسی که مثل خودش بچه نداره قرار میذاره سوالای یکسانی پرسیده بود، اما باعث شده بود اطمینان پیدا کنه که همه چیز مرتبه.
اون واقعا ممکنه فقط دربارهاش زیادی الکی فکر کرده باشه.
مادرش گفت باید به خودشم فکر کنه. تئو هنوز جوونه و سریع از ندیدن یه شخص نزدیک توی اون سن رد میشه.
"فقط قبولش کن و زمانت با اون رو تقدیر کن" مادرش اضافه کرد. "تو الان خوشحالی و این چیزیه که مهمه."
و اون اونجا بود، جلوی در حیاط خونهی کیونگسو پارک کرده بود. پسرش روی صندلی عقب خواب بود.
از اونجایی که هنوز زود بود تصمیم گرفت تا از پسر بزرگتر بخواد برای شام بیاد خونهاش، یکم سورپرایز شد که مرد اون موقع خونه بود.
با دیدن ماشینش داخل گاراژی که درش باز بود و چراغای روشن توی هر دو طبقه میتونست بگه.
از حیاط گذشت و به سمت ایوون رفت، زنگ در رو فشار داد. در کمی بعد باز و یه صورت نااشنا ظاهر شد.
یه مرد خارجی، حتی بلندتر از اون. چی از این واقعیت که اون مرد نصف بدنش لخت بود بدتر میشد، هیچ بالا پوشی تنش نبود.
کلماتی که قرار بود بگه توی هوا معلق موندن، و مطمئن نبود که چطور واکنش نشون بده.
"میتونم کمکتون کنم؟" مرد پرسید و جونگین متوجه شد لهجهاش یکم غیر عادیه، احتمالا بخاطر خارجی بودنش بود. چینی، جونگین حدس زد.
تونست بشنوه که کیونگسو از داخل خونه پرسید کی دم دره.
"من فقط." موفق شد تا به ارومی بگه، در حالیکه چشماش داخل خونه رو برای یه بدن اشنا جستجو میکردن اما شکست خورد. "من فقط دوباره میام."
"اوه، اوکی. میتونم اسمت رو بدونم؟"
جونگین سر تکون داد و شروع به عقب رفتن کرد. "خونه بغلی زندگی میکنم" و به خونهاش اشاره کرد.
"اوه، کیونگسو همین الان بولیز پوشید. میتونی صبر کنی."
جونگین تقریبا بخاطر اون جمله ناسزا گفت، نمیخواست حدس بدتری بزنه. "پسرم توی ماشین خوابه. باید ببرمش تو رختخواب."
بدون اینکه برای کلمهی دیگهای که از دهن مرد خارجی بیرون بیاد صبر کنه، با عجله به سمت ماشین برگشت.
همین که برگشت و موتور ماشین روشن شد، کیونگسو رو دید که از خونه بیرون میومد و صداش میزد تا توجهش بهش جلب بشه، مرد از پشت دنبالشون میومد.
بجای اینکه بره خونه، از حیاط خودشون گذشت و جای دیگهای رفت.
باید اروم میشد اما نه جایی که دوست پسرش بتونه پیداش کنه.
***
"شیت، ییفان، تو هم به چیزی که من فکر میکنم فکر میکنی؟" یه دقیقه بعد از اینکه ماشین از دیدش ناپدید شد، کیونگسو پرسید. نمیتونست هیچ فرضی جز اینکه اون صحنه میتونه همون چیزی باشه که فکر میکنه، داشته باشه.
"چرا؟ اون کی بود؟" مرد بلندتر از پشتش پرسید. "به هر حال، لباسم الان خشکه؟"
"اره، توی خشک کنه." چرخید و منتظر به اون یکی نگاه کرد. "داری میری؟"
"اینطور بنظر میاد."
"عالیه!" دستاش رو بهم زد. "چونکه فکر میکنم تصادفا اوضاع بدتر شد. باید بهش زنگ بزنم." کیونگسو مکث کرد. "مدتی گذشته. هنوز داره رانندگی میکنه."
اما به تماسها هیچوقت جواب داده نشد. چهار ساعت بعد، کنار پنجره توی هال نشست، و منتظر شد."
جونگین نمیتونست برگرده خونهی والدینش، درسته؟"
و یکم بعد یه ماشین توی گاراژ خونه بغلی ایستاد، و باعث شد روی پاهاش بایسته. وقت رو برای رفتن به حیاط خونه بغلی با یه توضیح اماده شده برای ساعتها، هدر نداد. اینجوری نبود که گناهکار باشه اما پدر سینگل حساس بود.
"جونگین، گوش بده" کیونگسو با دقت شروع کرد، در حالی که راه اون یکی به سمت ایوون رو سد کرده بود. جوری که اون یکی بهش نگاه میکرد واضحا بهش هشداد میداد ادامه نده اما کیونگسو باید ادامه میداد.

YOU ARE READING
taeoh's plan
Fanfictionکاپل اصلی: کایسو ژانر: رمنس، زندگی روزمره، فلاف و شاید کمی اسمات. نویسنده: kissoohae مترجم: blue side خلاصه: تئو نمیفهمید وقتی بابایِ گندهاش ساکت و یجوریه، چجوری اونو حامله شدن. اغلب پدرش رو در حالی گیر مینداخت که داشت از پنجرهی اشپزخونه، همسایه...