پارت بیست و ششم.

226 85 1
                                    

"مامان داره میاد اینجا" کیونگسو در حالیکه چشماش هنوز روی صفحه‌ی گوشیش بود، به برادر ناتنیش گفت. "باید جونگین رو اماده کنم."

چانیول، که روی مبل لم داده بود بخاطر اشاره‌ای که به مادرشون شد بلند شد و نشست. "و چه ربطی به دوست پسرت داره؟"

"میخوام ببینتش."

"تو چیزی حدود، سه هفته است که قرار میذاری؟"

"خب؟" بدون اینکه واقعا منتظر جواب بمونه به سمت خونه‌ی بغلی رفت، و خودش رو زیر نگاه دوتا پسر دوست داشتنیش که تازه بیدار شده بودن، به داخل دعوت کرد.

کیونگسو وقتی معشوقه‌اش پسر کوچیک رو بلند کرد خندید، و با تملک و حسادت گفت. "چیه؟"

"نمیتونی همش پسرم رو قرض بگیری. این امتیاز دیت گذاشتن با من نبود."

"عمو دووووو~" تئو تو بغل پدرش خمیازه کشید و برای کیونگسو دست تکون داد.

دستاشو بهم زد، و از اینکه اخبار‌ رو بگه هیجان زده بود. "مامانم داره میاد اینجا تا ببینتم. میخوام شما دوتا برای ناهار بیاین خونه‌ام."

"اوه، چرا؟"

"چرا؟ چونکه" و به سمت پسر جوون‌تر رفت، و عادی تئو رو از بین دستاش دزدید. "میخوام همدیگه رو ببینین."

اینکه جونگین جواب نداد باعث شد فکر کنه که این ممکنه ایده‌ی خوبی نباشه. به هر حال، جونگین اطراف غریبه‌ها راحت نبود.

"حتما." جونگین بعد از یکم فکر کردن گفت. "فقط مادرت، درسته؟"

"اره، چونکه نه پدرم نه پدر ناتنیم درواقع اهمیت نمیدن. نگران نباش با این حال. مامان قراره دوست داشته باشه." کیونگسو اطمینان داد.

پسر جوون‌تر سر تکون داد.

"بیبی بویم رو بعدا مببینم" با صدای لطیفی به پسر گیج‌توی دستاش گفت.

taeoh's planWhere stories live. Discover now