پارت هفتم.

267 104 21
                                    

خورشید غروب کرده بود و جونگین یه بار دیگه در حینی که کیونگسو داشت کارای روزانه‌ رو میکرد، خوابش برده بود.



کار زیادی جز لباس شستن و پخت و پز نبود.



فقط محض احتیاط برای اینکه اگه تئو زود برگشت، شام پخت، اما بعد از دیشب، هنوزم فرض میکرد تئو دیرتر برمیگرده.



کیونگسو متوجه اینکه یه ماشین متوقف شد و در ورودی باز شد، نشد. اما بخاطر صدای تئو که برای ددش فریاد میکشید سورپرایز شد.



کیونگسو فکر کرد که اونا زود برگشتن.



یکم بعد، تئو درحالی که توی همون اتاق ایستاده بود بهش زل زده بود و گیج شده بود. "عمه، اقای دودو اینجاست." تئو در حالی که چشماش هنوز روی کیونگسو بود گفت. "برای تئو غذا پختی؟"



کیونگسو سر تکون داد و تئو به سمتش دوید و به پاش چسبید.



زن، که تئو بهش گفته بود عمه، با حالتی که صبح همون روز نسبت به کیونگسو داشت، ظاهر شد. به کیونگسو و پسری که بهش چسبیده بود نگاه کرد.



"سلام، اوه، فقط داشتم برای جونگین غذا میپختم." کیونگسو گفت و سعی کرد توضیح بده که چرا اونجاست، توی اشپزخونه‌ی یکی دیگه. "کارم تموم بشه میرم."



"براش شام خریدم" زن به کیونگسو گفت و کیونگسو بالاخره متوجه بسته‌ی غذای چینی بیرون بر توی دستش شد.



"اوه، از اونجایی که دیشب خیلی دیر برگشتین، نمیدونستم زود برمیگردین." _خجالت بکش کیونگسو. خجالت._ کیونگسو در حالی که هیچ راهی برای خروج از گنده کاری خودش پیدا نمیکرد، واقعا احساس حماقت میکرد.



"فکر کردم که مشخص شده نمیخوای با برادرم باشی" خواهر جونگین در حالی که غذا رو میذاشت زمین، گفت.



کیونگسو هیچوقت اینو نگفته بود.



از طرف دیگه، یه قسمتش از اینکه اون خواهر جونگین بود، نه دوست دخترش یا یه چیز بدتر، مادر واقعی پسر، اسوده شده بود.



صبر کن، بدتر؟ نباید برای تئو داشتن مادر موفقی مثل اون خوب باشه؟



"پس چرا اینجایی؟"



تئو زمزمه کرد و احتمالا داشت سوال یکسانی رو میپرسید چونکه واقعا، چرا اونجا بود؟



"فقط نگران بودم. چند روزی بود ندیده بودمشون و بعد دیدم تو و تئو دارین میرین پس فکر کردم باید مشکلی باشه."



"جونگین میتونه مراقب خودش باشه." خواهر جونگین گفت. "فقط برای مراقب از پسرش به کمک نیاز داره. دلیلی نداره که یکی دیگه اینجا باشه و براش غذا بپزه."



کیونگسو گاز رو خاموش کرد، یکم عصبانی شده بود. "فقط خواستم کمک کنم" اقرار کرد.



" کمک؟ پس از اونجایی که بنظر میرسه تئو بهت علاقه داره، شاید بتونی مراقبش باشی."

taeoh's planWhere stories live. Discover now