اون اولین باری نبود که برای جونگین غذا اماده میکرد اما اولین باری بود که توی ارامش خونهی خودش داشت این کارو میکرد.
شب گذشته خوب بود گرچه جوری نبود که به طور معمول اولین قراراش تموم میشدن. فقط فکر کردن به اینکه روی کاناپه اونکارا رو کرده بودن باعث داغتر شدن صورتش میشد.
جونگین فقط به یکم هل نیاز داشت تا دیوش رو ازاد کنه. کیسر بدی نبود اما خوبم نبود. بوسهاشون درهم برهم و بی دقت بود که برای کسایی که تجربهاشون کمه عادیه.
طرف روشن قضیه این بود که، دست جونگین تاثیر خوبی داشت و بدنش شگفت انگیز بود.
کیونگسو از چیزی که جونگین از گردن به پایینش ساخته بود لذت میبرد. دیشب یه لحظه کیونگسو با خودش فکر کرد که چه گنج شگفتانگیزی رو همسایهاش زیر پارچهی لباسش مخفی میکنه.
و اونا سر از اتاق خواب دراوردن.
تحت سلطهی مردی بود که فقط در موردش فانتزی میزد، و بعد اون گنج رو کشف کرد.
اما اون کشف باعث شد توی ماموریتش شکست بخوره.
لباس کتونی از تن جونگین در اومد و بعد از دقیقهای که کیونگسو از درون اب دهنش سرازیر شد، اعتماد به نفسش رو از دست داد.
یهویی متوجه بدن خودش شد، و تو مغزش خدارو شکر کرد که هنوز هیچ لباسیش رو در نیاورده.
"صبر کن" کیونگسو گفت. "من فکر میکنم، زیادی سریع داریم پیش میریم."
این حرف باعث شد جونگین در حالی که معنی کلماتش رو میفهمید، دستخوش تغییر بشه. فورا شرمگین شد اما کیونگسو بهش این اطمینان رو داد که تقصیر اون نیست.
تقصیر خودشه. خودش اینو شروع کرده و قبل از اینکه حرکت اصلی رو شروع کنن تمومش کرده.
پس اونا بعد از یه صحبت کوتاه روی تختش خوابیدن و کیونگسو حداقل موفق شد بغل بشه.
اینکه با داشتن معشوقه توی یه حلقهی گرم بیدار میشد چیزی بود که بیشتر از هرچیزی دلش براش تنگ شده بود.
اما جونگین معشوقهاش نبود.
فعلا.
"همیشه انقدر زود بیدار میشی؟"
یه نگاه مختصر بهش انداخت تا جونگین خوابالود رو ببینه که به سمت یکی از صندلیای اپن، جایی که دیشب نشسته بودن، میره. "اره. معمولا همینکه بیدار شم نمیتونم دوباره بخوابم. برای سالها روتینمه. گشنهای؟"
"سیریل میخوام."
"هیچکس تو این خونه سیریل نمیخوره" کیونگسو گفت. "میخوام همه اینجا چیزیو بخورن که من میپزم یا اماده میکنم."
صبحونهی اونروز هَم¹ با نونی که وسطش پنیر داره و پای املت بود.
_____
ВЫ ЧИТАЕТЕ
taeoh's plan
Фанфикکاپل اصلی: کایسو ژانر: رمنس، زندگی روزمره، فلاف و شاید کمی اسمات. نویسنده: kissoohae مترجم: blue side خلاصه: تئو نمیفهمید وقتی بابایِ گندهاش ساکت و یجوریه، چجوری اونو حامله شدن. اغلب پدرش رو در حالی گیر مینداخت که داشت از پنجرهی اشپزخونه، همسایه...