جونگین هنوز فکر میکرد یه چیز عجیبی در مورد رفتار همسایهاش وجود داره اما حق اینو نداشت که قضاوت کنه. به سختی کیونگسو رو میشناخت و این قرار شام فرصت خوبی برای بیشتر شناختنش بود.
"پس بعدا میام، ساعت ۶؟"
"مغازهام."
جونگین تقریبا گلفروشی کیونگسو رو فراموش کرده بود. "۶ عصر، اونجام."
"اوکی، میبینمت."
"اوکی."
"اوکی."
جونگین سر تکون داد و به سمت خونه برگشت. تابلو نکرد که پسر عموش رو در حالیکه جاسوسیشونو از پنجرهی اشپزخونه، تو کل این مدت میکرد، دیده.
"با نگاه به اون لبخند احمقانه من شرط میبندم که موفقیت امیز بود. بالاخره، یکی امشب قراره سکس داشته باشه!" بکهیون لحظهای که جونگین پاش رو داخل هال گذاشت، دستش انداخت.
"فقط شامه" جونگین دفاع کرد.
"قرار شام" پسر عموش اصلاح کرد.
"یه قرار دوستانه است."
"دماغت داره بزرگ میشه."
قبل از اینکه جونگین بتونه جواب بده، پسرش در حالی که با مشتش چشماش رو میمالید، باخوابالودگی از پلهها پایین اومد. "زود بیدار شدی."
"اقای دودو کجاست؟"
"خونشه."
وقتی که پسر به پایین پلهها رسید، اجازه داد که پدرش بغلش کنه.
"صبر کن، اون دیشب اینجا خوابید؟" بکهیون در حالی که داشت پشت سر جونگین به سمت اشپزخونه دنبالش میکرد، پرسید.
"رو تخت تئو خوابش برد."
" اقای دودو برام اواز میخوند. این باعث شد تئو بخوابه" پسر بعد از اینکه روی صندلی بلندش جا گرفت، گفت.
"جونگین! خوشه! اون میخواد اون یکی ددی باشه!"
پسر عموش اول صبحی خیلی سرو صدا میکرد.
"توام برای تئو اواز میخونی تا بخوابه!" جونگین یاداوری کرد.
"اما من نمیخوام اون یکی ددی تمام وقت باشم."
"قطعا." جونگین نمیخواست جرو بحث کنه. بکهیون تا وقتی که راضی نمیشد، دست از صحبت کردن بر نمیداشت.
"تئو، امشب با عمو بکهیون میمونی، اوکی؟"
پسرش بنظر ناراحت میرسید و لبو لوچهاش رو اویزون کرده بود. "ددی جایی میره؟"
هیچوقت فکر نمیکرد یه زمانی مجبور بشه به پسرش بگه با یکی میره بیرون. الان قضیه فرق میکرد، تئو کاملا از مفهوم قرار گذاشتن و اینکه با اقای دودوش میره بیرون، اگاه بود.
"ددی امشب قراره با اقای دو شام بخوره."
"چرا تئو نمیتونه بیاد؟"
"چونکه،" صدای بلندتر از حد معمول پسر عموش بوی دردسر میداد، "بیبی بوی، پدرت باید موفق بشه تا بتونی اقای دودو رو همیشه اطرافت داشته باشی."
صادقانه، خیلی بد بنظر نمیرسید. ایندفعه بیخطر بود، برعکس ایدههای افتضاحی که بکهیون اغلب اوقات بیان میکرد.
"ما قراره انتخاب کنیم ددیت چی بپوشه تا اقای دودو دوستش داشته باشه و زیاد اینجا بخوابه!"
"بکهیون."
پسرش از هیجانش بخاطر اون ایده داشت دست میزد.
اگرچه جونگین مطمئن نبود که پسرش بخاطر لباس خوشحال بود یا اینکه همسایهاشون شبا اونجا بخوابه.
"موفق باشی، ددی. لطفا اقای دودو رو مجبور کن هرشب اینجا بخوابه!"
جونگین وانمود کرد که ناراحت شده. "ددی برای خوابوندنت کافی نیست؟"
"نه."
پسر عموش از خنده غش کرد.

VOCÊ ESTÁ LENDO
taeoh's plan
Fanficکاپل اصلی: کایسو ژانر: رمنس، زندگی روزمره، فلاف و شاید کمی اسمات. نویسنده: kissoohae مترجم: blue side خلاصه: تئو نمیفهمید وقتی بابایِ گندهاش ساکت و یجوریه، چجوری اونو حامله شدن. اغلب پدرش رو در حالی گیر مینداخت که داشت از پنجرهی اشپزخونه، همسایه...