کیونگسو اگه میخواست صادق باشه، نمیخواست که بره تولد اما هیچ بهونهای برای نرفتن نداشت و اونام همسایه بودن.
"هنوز داری نفس میکشی؟" بکهیون وقتی کیونگسو سرش به کار خودش بود، و داشت how it's made رو توی تلویزیون میدید، از اسمون نازل شد.
"قطعا." بکهیون فقط با سر تکون داد حرف کیونگسو رو تایید کرد.
بکهیون با یه قوطی ابجو کنارش نشست. "خب چه فکری در مورد جونگین میکنی؟"
اشاره به اسم جونگین، کیونگسو رو به یه شهر عجیب و دیوانه وار فرستاد اما کیونگسو معتقد بود توی پنهان کردنش خوبه. چشماش اتاق رو اسکن کردن اما فقط اون دوتا توی هال بودن. کیونگسو نمیدونست چانیول کجا رفته.
"چی؟"
"بیخیال، قبولش کن. از چند هفته پیش جذابتر بنظر میاد."
اینکه جذابتر بنظر میومد، درست بود و امکان نداشت کیونگسو قبولش کنه. "واقعا؟ متوجه نشدم."
بکهیون یه جرعهی طولانی نوشید و با بازوش بهش زد. "اره، تو آینه نگاه کن و به صورت قرمز مثل گوجهات اینو بگو."
"نه، من__ من از خجالت سرخ نشدم."
"امشب چند بار وقتی با حالت شهوانی بهش زل زده بودی مچت رو گرفتم."
"دوست داری داستان بسازی، نه؟"
"دوست دارم اما الان داستان سرایی نمیکنم." بکهیون به سرعت نزدیکتر شد و قوطی رو بهش داد. "بهم بگو، تو یکی از اونایی که بخاطر اینکه جونگین بچه داره، دودلن؟"
کیونگسو از قبل این موضوع رو برای خودش روشن کرده بود. نه، یکی از اونا نبود و حتی به همسایهاش اونجوری نگاه نمیکرد.
"سلام" جونگین روی پلهها ظاهر شد. "تئو تا وقتی با کیونگسو بازی نکرده نمیخواد بخوابه پس اگه اشکالی نداره،" مرد از طریق چشماش دقیقا به روحش نگاه کرد.
به روحش از طریق چشماش؟ وات د هل؟
"شاید برای دقیقهای بتونی بهش بپیوندی."
کیونگسو بلند شد. "اره، قطعا!"
بکهیون یه سرفهی مصنوعی کرد. "خیلی بلند بود."
"بله،" اینبار با ارامش تکرار کرد، "قطعا."
"مرسی." جونگین به بالای پلهها برگشت و ناپدید شد.
"الان دیگه زیاد با لکنت حرف نمیزنه" کیونگسو زیر لب گفت.
"اون، تو متوجهش شدی. جذاب نیست؟"
کیونگسو جواب نداد و در عوض به سرعت به اتاق پسر، جایی که برثدی بوی که پیژامهی جدیدش رو پوشیده بود، اونجا بود، رفت.
"اقای دودو!"
جونگین لبهی تخت نشسته بود و بالشتا رو مرتب میکرد.

YOU ARE READING
taeoh's plan
Fanfictionکاپل اصلی: کایسو ژانر: رمنس، زندگی روزمره، فلاف و شاید کمی اسمات. نویسنده: kissoohae مترجم: blue side خلاصه: تئو نمیفهمید وقتی بابایِ گندهاش ساکت و یجوریه، چجوری اونو حامله شدن. اغلب پدرش رو در حالی گیر مینداخت که داشت از پنجرهی اشپزخونه، همسایه...