پارت بیست و یکم.

255 87 3
                                    

جونگین از صدای بلند ضربه‌هایی که از نزدیکی میشنید بیدار شد. پسرش رو دید، پسر سحرخیزش مثل همیشه، به سرعت کیفش رو از تو اتاقش کشید بیرون.

تئو باید دنبال شکلات‌ها و ابنباتایی که گاهی توی کیفش قایم میکرد میگشت.

ساعت ۶:۴۶ رو نشون میداد پس جونگین دوباره خوابید.

چیز بعدی‌ای که شنید صدای ضعیف برخورد لوازم اشپزخونه از طبقه‌ی پایین، تقریبا یه ساعت بعد بود.

برای اینکه پسرش برای شکار کوکی‌های مخفی توی کشوهای اشپزخونه رفته باشه، زیادی زود بود. علیرغم اینکه نمیخواست از تختش جدا شه، موفق شد خودشو بکشه طبقه‌ی پایین و کیونگسو رو دید.

روی میز، غذا بود و پسرش همون موقعش هم داشت از خودش پذیرایی میکرد و غذاش رو میخورد، و وقتی پدرش رو دید بهش خندید.

"چجوری اومدی تو؟" میدونست تئو اجازه نمیده کسی بیاد تو و حتی نمیتونه قفل رو باز کنه.

کیونگسو لرزید، چونکه تا اون لحظه متوجه‌اش نشده بود. "صبح تو هم بخیر."

"عمو دودو برای تئو و ددی غذا درست کرده!" پسر در حالی که با پاهاش از روی هیجان تو هوا لگد میزد، با شادی گفت.

عمو دودو.

درسته، یاد اور این بود که اون‌ در واقع (واقعا واقعا) با همسایه‌اش که روش کراش داشته قرار میذاره، و باعث شد گردنش گرم بشه.

"در جواب سوالت، کار کم دوامی که با در حیوانات خانگی کرده بودی، با شکست مواجه شد و پسرت با کلید در ورودی اومد پیشم."

پسرش واقعا باید دست از انجام این کار بر میداشت اما جونگین نمیتونست الان در حالی که داشت به صورت شاد پسرش نگاه میکرد اینو بگه. اون سافت بود، اوکی.

و یه غذای واقعی هم بود. روز خوبی بود.

"دد! بیا اینجا. من یه راز دارم!"  پسرش اشاره کرد که بیاد نزدیک‌تر تا یه چیزی رو تو گوشش بگه. "قبل از اینکه ددی چیزی بخوره، باید عمو دودو رو ببوسه."
نگاهش چهره‌ی منتظر اشپز رو دید، در حالی که گاز خاموش بود و کفگیر روی کانتر گذاشته شده بود.

"برای اینکه غذای خوبی پخته." پسرش اضافه کرد.

مطمئن نبود که اینکه دقیقا جلوی پسرش اون کارو بکنه اوکی باشه اما مطمئن بود دلش میخواد اینکارو بکنه.

"خب؟" کیونگسو دستاش رو به کمرش زد.

وقتی بلند شد، پسرش چشماش رو با دستای کوچیکش پوشوند. این کافی بود، جونگین با خودش گفت.

جونگین شانسش رو نداشت که نزدیک بشه. بجاش، کیونگسو به سمتش قدم برداشت و دستاش به طور اتوماتیک راهشون رو به سمت گردن جونگین پیدا کردن و دستای جونگین به سمت کمرش رفتن.

taeoh's planWhere stories live. Discover now