پارت بیست و پنجم.

230 87 5
                                    

کیونگسو فقط میتونست به یه چیز فکر کنه.

یه جایزه‌ی گنده.

اما همینطور، باید بدنش رو مثل اون تیکه‌ی هنری زنده‌ی توی حموم به لِوِلی میرسوند که لایق اون جایزه‌ی بزرگ باشه و زمانش داشت تموم میشد.

"تئو-یاه" پسر رو به اشپزخونه که مواد رو اونجا گذاشته بودن، برد. "چرا در رو وقتی بابات داخل بود باز کردی؟ نه اینکه شکایتی داشته باشم." کیونگسو قسمت اخر رو زیر لب گفت.

"ددی در رو برای مواقع اورژانسی برای تئو باز میذاره." پسر در حالی که سعی میکرد از صندلی بکشه بالا، جواب داد.

"نباید وقتی بقیه‌ی ادما اون اطرافن، اون کار رو بکنی یا میتونی اول در بزنی و بپرسی میتونی بری داخل یا نه."

"چرا؟"

روبروی پسری که روی صندلیش زانو زده بود نشست. "چونکه چیزایی که ما یکم پیش اونجا دیدیم رو میبینن؟"

"ددیِ تمیز؟"

"اه" کیونگسو آه کشید "اره، و ددی اگه بقیه‌ بدون لباس ببیننش شرم‌زده میشه."

"اوکی، عمو دودو."

***

جونگین دقایقی بعد رفت توی اشپزخونه و کیونگسو داشت یه چیزی برای دسر اماده میکرد.

احساس معذب بودن و شرم میکرد اونقدر که میتونست یه پاکت سرش کنه تا صورتش رو پنهان کنه.

دوست پسرش تا وقتی که پسرش ازش پرسید که اوکیه یا نه چون بنظر عجیب میاد، متوجه حضورش نشده بود.

وقتی نگاهشون بهم برخورد کرد کیونگسو خندید. نمیخواست بدونه چجوری بنظر میرسه اما مطمئن بود که صورتش قرمزه.

جونگین در حالی که به ارومی به پسر بزرگتر نگاه میکرد که یه چیزی میذاشت توی یخچال و بجاش یه چیز دیگه در میاورد، کنار صندلیش ایستاده بود.

"بیخیال، تو واقعا خجالتی‌ای؟" کیونگسو بدون اینکه بهش نگاه کنه پرسید و جونگین بخاطرش ممنون بود. "منم چیزی که تو داری رو دارم، بجز عضلات و سیکس پکای خداگونه‌ات."

"من- من نمیدونستم زود میاین خونه." جونگین به سافتی گفت.

به جای اینکه یه چیزی بگه که به چیزی که جونگین یکم پیش گفته بود ربطی داشته باشه، پسر بزرگتر کامنت گذاشت. "حالا میفهمم توی یه حرکت چجوری با موفقیت یه کپی از خودت ساختی." کیونگسو سرش رو به سمت پسر بی‌توجه کج کرد.

اینکه کیونگسو با کلمات اذیتش میکرد کافی نبود بلکه بدتر از اون، پسر بزرگتر بهش نگاه کرد و بهش چشمک زد.

جونگین با یه چهره‌ی قرمز، موفق شد موضوع رو عوض کنه. "باهامون شام میخوری، درسته؟"

"این چیزیه که بخاطرش زود اومدم."

جونگین با خشنودی سر تکون داد. "خوبه پس میتونی بیشتر بمونی."

"دد." پسرش توجه‌اش رو جلب کرد و تازه اون موقع متوجه موهای کوتاه شده‌اش شد.

"موهاش رو کوتاه کردی!"

"اره، حوصله‌اش سر رفته بود پس بردمش ارایشگاه کودکان. اونا اونجا اسباب بازی دارن پس اوکی بود." کیونگسو در حالی که هنوز روی اماده کردن غذا تمرکز کرده بود، گفت.

"اوه، واقعا؟ بردنش به ارایشگاه و کوتاه کردن موهاش واقعا یه مشکله."

تئو نالید و خواست بغل بشه. "دلم برای ددی تنگ شده بود. بوس."

جونگین کاری که ازش خواسته شده بود رو انجام داد، در حالی که قلبش بخاطر این برخورد گرم شده بود و پسرش رو با بوسه‌ها حمام کرد.

"بسه!" پسرش خندید. "حالا عمو دودو هم!"

"چی؟" جونگین و کیونگسو هماهنگ باهم پرسیدن.

"عمو دودو قول داده که ددی رو خیلی خیلی بوس کنه!"

taeoh's planWhere stories live. Discover now