قبل از اینکه پسر جوونتر ادامه بده در حینی که فقط اونجا ایستاده و منتظر بود یه وقفه افتاد.
"تا جایی که میدونم، انگار واقعا مست بودی و چیزی رو به یاد نمیاری پس شاید ما بتونیم موافقت کنیم که این اتفاق نیافتاده."
میدونست این اتفاق افتاده و نمیتونست انجامش بده. جونگین نباید اونجوری رفتار میکرد یا اونجوری فکر میکرد.
"داری میگی میتونیم فراموشش کنیم؟"
"اره و میتونیم ازش بگذریم و دوست بمونیم."
دوست. فقط دوست؟
"اره"، جونگین تکرار کرد. باید بلند گفته بوده باشدش. "همونقدر که میخوام کار کنه فکر نکنم دیگه بتونم موفق بشم."
نمیخواست فکر کنه کسیه اما بنظر میومد پسر جوونتر واقعا نمیخواد رابطهاشون رو تموم کنه. "تئو چی؟" دست به سینه شد تا مرد رو به چالش بکشه. نقطه ضعفش رو میدونست.
"این دربارهی ماست، نه اون"
"اوکی باشه." قرار نبود توی تصمیم مرد دخالت کنه اما اعتماد داشت که پدر سینگل فقط داره بهانه میسازه. "من رو کل راه تا اینجا اوردی و میذاری خودم تنها برگردم؟"
میتونست وحشت صورت اون یکی رو ببینه. نشونهای از اینکه جوری که میخواد تمومش میکنه.
"واقعا میخوای باهام بهم بزنی؟ اگه این چیزیه که میخوای الان میرم." وقتی هنوز جواب نگرفته بود، کارت اخرش رو بیرون کشید. "با هیچکدوم از اکسهام دوست نمیشم، راستی."
"مامان منتظره بیای خونه"، جونگین فورا جواب داد. جواب بیربط همیشگی داده شد اما به ایدهاش اشاره کرد.
اون الان قبولش نمیکرد. یه جواب رک و محکم میخواست پس رو پاشنههاش چرخید و به سمت در رفت، و فقط با یه دست روی بازوش متوقف شد.
"کیونگسو، لطفا. من نمیخوام باهات بهم بزنم، اوکی؟" جونگین مجبورش کرد برگرده تا رو در رو بشن. "فکر کنم به زمان بیشتری برای فکر کردن بهش نیاز دارم."
به کلمات بیشتری نیاز نبود. اون درک میکرد. اتفاقات شاید فعلا اروم و کم سرعت بودن اما تضمین رابطهاشون کافی بود.
ایستاد تا دستاش رو دور کمر پسر بلندتر حلقه کنه، سرش رو توی سینهاش دفن کنه و آه بکشه.
هیچ نشونهای از مقاومت توی جونگین نبود و باعث میشد حس بهتری داشته باشه.
خیلی دلش برای این تنگ شده بود توی ذهنش به ییفان برای اینکه اینو ازش دور کرده بود لعنت فرستاد. یه قسمت ازش خودشو شماتت میکرد.
جونگین گذاشت طعم این لحظه رو تا وقتی که بخواد بفهمه و فقط وقتی راضی شده بود کشید کنار.
"خیلی لیاقت بهتر از اینا رو داری، جونگین" گفت. "شاید بهتره فعلا با هم دوست باشیم." درد داشت اما لیاقت درد رو داشت.
جونگین نباید کسی میبود که خودش رو با کاری که اون کرد تطبیق میداد.
"وقتی که نیاز داری رو داشته باش. میدونی کجا پیدام کنی، درسته؟"
منتظر جواب نموند، نمیخواست بیشتر بشنوه. "فقط به تئو بگو اگه خواست باهام بازی کنه میام." برای اخرین بار به پسر خوابیده نگاه کرد و اضافه کرد، "موفق باشی، مدیر کیم."
جونگین پشتش صداش زد اما همون موقعش هم با عجله رفت بیرون.
همینکه از ساختمون پاش رو گذاشت بیرون بخاطر قلب سنگینش میدونست ممکنه زمان زیادی منتظر بمونه.
کلمات پسر جوونتر کل چیزی بود که فعلا بهش چنگ میزد.
برای تئو ارزو میکرد که اونم دنبالش باشه اگه تنها راهی باشه که حداقل بتونه جونگین رو دوباره ببینه.
***
چند وقت شده بود؟ شش هفته؟ شش ماه؟ نمیتونست بگه وقتی زمان از وقتی از دفتر جونگین اون روز بعد از ظهر زده بود بیرون انقدر اروم میگذشت.
ارتباطشونم کم بود، فقط ویدیوکالهای یکساعته توی اخر هفتهها با تئو و یکم جونگین.
فقط به خوبی یه زوج طلاق گرفته بودن، تنها گره بینشون تئو بود.
اما حالا اوضاع بهتر شده بود با احترام به ییفان. کاملا ازش دست کشیده بود، و از اینکه وارد قضایاش بشه منع شده بود و کشور رو ترک کرده بود.
همینطور ارزو میکرد اوضاع با جونگین بهتر بشه.
اما فقط بدتر شده بود بجای اینکه پیشرفت کنه. توی نیمهی پر لیوان، اونا به طور تکنیکی هنوز باهم بودن. شاید پسر جوونتر سرش با کارش شلوغ بود، با توجه به اینکه مدیر عامل بود و همهی اینا.
در این حین، شغل کیونگسو هم خوب بود. بهتر و پر مشغلهتر بود، با گرفتن سفارشات برای عروسی و مجالس دیگه.
اکثر مواقع ذهنش رو از مشکل دور میکرد اما اخر روز، خودش رو در حالی پیدا میکرد که داره به خونه بغلی نگاه میکنه.
"اگه بخوای همیشه میتونی بری اونجا"، چانیول از ناکجا اباد پیشنهاد داد. "اگه جونگین نمیخواد ببینتت، مطمئنم پسرش هیجانزده میشه."
جونگین به زمان نیاز داشت و اون تا وقتی که میخواست بهش اون زمان رو میداد اگر معنیش این بود که باهم خوب میشن.
"همیشه هم میتونی هر موقع از اینجا بری." کیونگسو جواب داد.
"هی، بهش نیازی نبود." برادر ناتنیش غرغر کرد. "این کاریه که محروم سازی جنسی سرت میاره."

YOU ARE READING
taeoh's plan
Fanfictionکاپل اصلی: کایسو ژانر: رمنس، زندگی روزمره، فلاف و شاید کمی اسمات. نویسنده: kissoohae مترجم: blue side خلاصه: تئو نمیفهمید وقتی بابایِ گندهاش ساکت و یجوریه، چجوری اونو حامله شدن. اغلب پدرش رو در حالی گیر مینداخت که داشت از پنجرهی اشپزخونه، همسایه...