پارت چهل و دوم.

146 65 6
                                    

کیونگسو روی مبلش با یه سر درد نبض‌دار بیدار شد. برای "کم خوردن"ی که برنامه‌اش رو داشت خیلی بود. حدس زد ییفان رفته خونه اما یه سری صدا از اشپزخونه میومد.

به صدایی که یکم پیش فهمیده بود از یه پسر میاد گوش کرد.

"شیر کاکائو" این تئو بود.

"اگه میخوای همش رو بخور" صدای برادر ناتنیش  اکو انداخت.

"این مجانیه، هانی. بخورش." و بکهیون.

"چرا عمو دودو توی تخت نخوابیده؟ ددی و من روی زمین میخوابیم."

کلمه‌ی ددی باعث شد در لحظه خودش رو بلند کنه، یه ناله‌ی بلند از  لباش فرار کرد. درد داشت.

"اوه، نگاه. یکی بیداره." شنید بکهيون گفت و چیز  بعدی که دید مردی بود که یه ماگ قهوه روی میز عسلی میذاشت. "دیشب خوش گذشت؟"

با یه ناله‌ی دیگه جواب داد، در حالیکه دستاش روی سر نبض‌دارش بودن.

"بیچاره جونگین بهش خوش نگذشت." مرد اضافه کرد.

"کجاست؟" کیونگسو موفق شد بپرسه، در حالیکه بخاطر مزه‌ی تلخ خماری توی دهنش ناراحت بود.

"چرا میپرسی؟"

حس کرد یکی از پشت بغلش کرد، که با یه جیغ همراه شد. "عمو دودو! بیا بازی کنیم!"

"اوه، بیبی." کیونگسو چرخید تا پسری که دلتنگش شده بود رو ببینه. "اوکی، اوکی. فقط یه دوش بگیرم، اوکی؟ ددت کجاست؟"

"ددی داره کار میکنه."

از سر ناامیدی هومی کشید. "گفت میاد منو میبینه."

صدای یه پوزخند از اونطرف اومد، برادر ناتنیش توی هال قدم برداشت. "بعد از کاری که دیشب کردی؟"

دیشب؟ جز نوشیدن با دوست قدیمیش کاری نکرده بود. "چکار کردم؟"

"/کی رو/ کردی؟" سوال از جانب پسر عموی دوست پسرش بود.

این خنده‌دار نبود وقتی داشت باهاش بازی میشد و بخاطر چیزی که انجام نداده بود متهم میشد.

چانیول یه انگشتش رو بلند کرد و به سمت گردنش نشونه رفت. پیام، تنفسش رو قطع کرد.

دیشب هیچی نشده بود.

درسته؟

اون دوتا شاید فقط داشتن الان باهاش در می‌افتادن.

"عمو دودو" پسر برای توجه التماس کرد. "بیا استخر توپ بازی کنیم!"

"باشه، باشه، میریم اونجا." با انگشت کوچیکشون قول دادن. "الان میرم دوش بگیرم. منتظرم باش، اوکی؟"

"اوکی!"

در طی سه دقیقه همینکه به بازتاب تصویرش توی اینه‌ی حموم خیره مونده بود، مودش از شوک، به عصبانیت و ناامیدی تغییر پیدا کرد.

از ییفان متنفر بود و از خودش حتی بیشتر نفرت داشت. این اخرین چیزی بود که میخواست در حق جونگین بکنه.

"من چکار کردم؟"

***

جونگین در حینی که منتظر کلاس انلاین بعدیش بود به پسر عموش زنگ زد تا پسرش رو چک کنه. "الان کجایی؟ تئو کجاست؟"

"پسرت خوبه. بی‌خبر و بدون سرنخ داره با شیطان بازی میکنه."

جونگین اه کشید و انگشتش رو روی گیجگاهش کشید. "اینو نگو."

"هی، یه چیزی شده. ازش دفاع نکن و این پسره ییفان، شرط میبندم داره یه کاری میکنه."

جونگین چیزی نگفت. نمیتونست به حرف کسی در این باره اعتماد کنه مگر اینکه اون حرف از خود کیونگسو بیرون میومد.

اما نمیخواست چیزی ازش بشنوه. شک داشت بتونن اینو حل کنن اما سعیش رو میکرد

taeoh's planWhere stories live. Discover now