پارت سی و یکم.

210 74 6
                                    

"فلش بک"

کیونگسو بیدار شد و ناخوداگاه به سمت گرمای جونگین نزدیک و مچاله شد. صورتش با کمر لخت دوست پسرش پوشونده شد، و دستش رو دور بدنش پیچید.

از کی پسر جوون‌تر شروع به خوابیدن بدون لباس کرده بود، خصوصا الان، سرما داشت به پوستش نفوذ میکرد.

چشماش هنوز بسته بودن در حالیکه دستش کورکورانه دنبال پتو میگشت.

اما ناگهان یه پتو پوشوندش. "مرسی" کیونگسو زمزمه کرد.

"بدون بالاتنه‌ی پیژامه‌ات سردت نمیشه، عمو دودو؟"

"هاه؟" کیونگسو هنوز گیج بود، کلمات به ارومی داشتن توی مغزش ثبت میشدن اما فورا متوجه صدا شد. چشماش رو باز کرد تا خودش که نیمه لخت بود رو ببینه و چیزی که فکر میکرد پتو باشه در واقع لباسش بود. و تئو همونجور که انتظار میرفت دقیقا کنار اون سمت از تخت که کیونگسو خوابیده، منتظر جوابش بود.

"و یه چیزی روی گردنته، عمو. به خودت اسیب زدی؟"

بجای جواب دادن، مرد جوونتر رو با زدن بهش بیدار کرد، و یه 'چیه'ی گیج و یه ناله دریافت کرد.

با دیدن اینکه پدرش بیداره، تئو از تخت بالا رفت و موفق شد بین اونا خودشو جا کنه. "دد، یه چیزی روی گردن عمو دودوئه. قبلا اونجا نبود."

حالا کاملا بیدار شده بود، کیونگسو وقایع دیشب رو یادش میومد. اونا اومدن خونه، جونگین بهش ابجو تعارف کرد تا خودش پسرش رو بعد از حموم بخوابونه.

جونگین توی هال بهش پیوست، جفتشون سعی میکردن تا با یکم لاس زدن و نوشیدن مود رو درست کنن.

همدیگه رو لمس میکردن و میبوسیدن، و قطعا کبودشدگیم در کار بود.

تنها چیزی که مود رو خراب کرد این بود که کیونگسو میخواست بالا بیاره. احتمالا زیادی نوشیده بود و احتمالا کنار توالت بیهوش شده بود.  بقیه‌ی شب محو بود.

به بغل چرخید. تئو داشت پدرش رو تکون میداد که بیدارش کنه و اینکارو تا وقتی که بالاخره جونگین چرخید تا با هر دو تاشون روبه‌رو بشه ادامه داد.

از اینکه دوست پسرش داشت پز موهای شلخته‌اش، چشمای خوابالود و عضلات نیرومند لخت سینه‌اش توی صبح به اون زودی رو میداد متنفر بود.

اون اورریکشن بود، قطعا.

پسر جوون‌تر بجاش به خوابش ادامه داد، در حالیکه پسرش از ناامیدی نالید.

"دد، گشنمه."

"بذار ددت بخوابه." کیونگسو در حالیکه لباسش رو میپوشید گفت. "برات یه چیز خوشمزه میپزم."

"اره! خوشمزه!"

اونا به طبقه‌ی پایین و اشپزخونه رفتن و کمی بعد توسط جونگین خوابالود دنبال شدن.

کیونگسو در حالیکه داشت پختن صبحونه‌اشون رو تموم میکرد، شنید که مرد پشت سرش زمزمه کرد.

"واقعا مارک شد؟" جونگین قبل از اینکه سر جای همیشگیش بشینه پرسید اما بیشتر شبیه این بود که با کسی نیست و منتظر جواب نیست. "امیدوارم چیزی برای پوشوندنش داشته باشی مگه اینکه بانداژ بخوای."

"عمو دودو به خودش اسیب زده؟" تئو پرسید.

"توی راهش به سمت تخت خواب سکندری خورد اما حالش خوبه."

کیونگسو بخاطر خاطراتش نفس عمیقی کشید. "باحال نبود."

"موفق نشدی بری دستشویی، اگه نمیدونی."

کیونگسو در حالیکه بخاطر احتمالی که تصور میکرد ترسیده بود، گاز رو خاموش کرد. "اوه خدای من، چقدر بد بود؟"

"نه خیلی، فقط روی زمین، وان و من بالا اوردی." و پسر جوون‌تر جرات این رو داشت تا بهش لبخند بزنه.

"من متاسفم، باید، آه، حال بهم زن بوده باشه." و از فکر اینکه جونگین باید الان راجع بهش فکر بدی بکنه و مثل قبل براش ارزش قائل نباشه، به خودش لرزید.

"حال بهم زن؟ نه. من بدترشم با این داشتم" و سرش رو به سمت پسر بی‌توجه خم کرد. "این اتفاقا میافتن، نگران نباش."

نیاز نداشت تا بقیه‌ی داستان رو بپرسه.

بعلاوه، اگه انجامش داده بودن میفهمید. در اون صورت باید درد میداشت.

"پایان فلش بک"

taeoh's planWhere stories live. Discover now