پارت چهل و پنجم.

152 67 8
                                    

سه روز پیش، جونگده به دیدنش اومده بود.

به تنهایی خوب بود، همه چیز همونطوری که قبلا بود پیش رفته بود، پس واقعا دلیلی نداشت که بهش اهمیت بده.

گذشته از سوالات دائمی پسرش راجع‌ به خونه‌ی به طور موقت رها شده‌اشون و عمو دودو.

جونگین روی کارش تمرکز کرده بود اگرچه همون موقعش هم چند هفته‌ای میشد که استعفای رسمیش که قبول شده بود رو ارائه داده بود.

مادرش برای اخرین بار، همونجور که قول داده بود، بهش پیشنهاد کرده بود که کنترل بیزینسی که پدر فوت شده‌اشون براشون باقی گذاشته بود رو به دست بگیره.

بعنوان تنها پسر، همیشه ازش انتظار میرفت که نفر بعدی توی این خط باشه با وجود اینکه جوون‌ترین عضو خانواده بود. تنها دلیلی که ردش میکرد ورود غیر منتظره‌ی پسرش به زندگیش بود.

میخواست برای پسرش اونجا باشه و یاد گرفت که هندل کردن بیزینس اونو از اولین سالهای زندگی پسرش تو این دنیا محروم میکنه، بخصوص که مادر بیولوژیکش جایی نبود که بشه پیداش کرد.

"بعنوان کسی که بارها بهم زده" پسر عموش شروع کرد، "من به شخصه فکر میکنم بهترین کار اینکه شما دوتا راجع بهش حرف بزنین. بخاطر ارامش ذهنیت."

باهاش موافق بود اما دیدن کیونگسو توی موقعیتی که بود، فکر نمیکرد ایده‌ی خوبی باشه. به زمان بیشتری نیاز داشت تا ذهنش رو پاک کنه و اروم بگیره. اگه با احساساتش بیش از حد تغذیه میشد نمیتونست درست فکر کنه.

"هر چی زودتر صحبت کنین، بهتره."

بکهیونم اون روز صبح چیز مشابهی رو بهش پیشنهاد داده بود. "بهش زمان بیشتری نده که یه توجیه بسازه. باید وقتی هنوز موضوع تازه است صحبتاش رو بشنوی اگرچه در این لحظه، الان یکم از بین رفته."

"دد" تئو پشت سرش از توی تخت ناله کرد "کی میریم خونه؟ دلم برای عمو دودو تنگ شده."

صندلیش رو چرخوند تا لب و لوچه‌ی اویزون ناتمام رو ببینه. مطمئن نبود چجوری خبر رو به پسرش بده که اونا ممکنه اصلا به اونجا برنگردن. "تئو میدونی به زودی قراره بری مدرسه، درسته؟"

"بله! تئو کلی دوست قراره داشته باشه!" حداقل هیجان رفتن به مدرسه‌ی واقعی وجود داشت. "عمو دودو هم منو میبره مدرسه؟"

چرا کیونگسو باید تو همچین چیزی دخیل باشه؟

این دقیقا همون چیزی بود که جونگین سعی میکرد ازش دوری کنه و الان هیچ نقطه‌ی استاپی برای پسرش نبود.

از روی صندلیش بلند شد و کنار پسرش روی تخت نشست. "ددی هم باید کار کنه. مدرسه‌ی تئو نزدیک محل کار ددیه اما خونه‌ی بغل خونه‌ی عمو دومون خیلی دوره. ما میریم یه خونه‌ی جدید."

taeoh's planWhere stories live. Discover now