Part 02

481 73 6
                                    

ببین چه پاهای قوی ای داری... آره آره من میتونم با این پاهام خیلی دووم بیارم تازه خوشگلتر هم هستم.

سرشو به دو طرف تکون داد و دستاشو گذاشت دو طرف صورتش:

هانا خودت میدونی که خوشگلی مهم نیست تو باید یادت باشه که درون...

چشماش گرد شد و به رو به رو خیره شد:

درون؟ درون چیه دیوونه؟! منظورت اخلاقه. اخلاق! از خوشگلی مهم تره... آره مهم تره...

چشماش آروم آروم رفتن رو هم و خوابش برد...

همیشه انقدر با خودش حرف میزد تا خسته میشد و بیهوش میشد. کلا از اوناش نبود که با پاهای خوشون میرن تو اتاقشون و رو تختشون دراز میکشن و بعد با آرامش خوابشون میبره. همیشه انقدر فیلم نگاه میکرد که لپتاپ تو بغلش خوابش ببره، یا انقدر حرف میزد و با خودش رویاپردازی میکرد و اگه از چیزی ناراحت بود به جون عروسکاش، که با وجود اینکه بیست سالش بود هنوزم اتاقش پر خرسای کوچیک و بزرگ بود، غر میزد و بعد همونجا عروسک به بغل کف اتاق خوابش میبرد.

*******************

+ آنیول...(سلام)

_ ساری آی دونت آندراستند کوریین لنگواج (ببخشید من زبون کره ای بلد نیستم)

+ بو؟؟؟ دو بو عانینگو عا یوگی؟؟؟ (چی؟؟؟ اینجا چیکار میکنی؟؟؟)

همه با انگشت نشونش میدادن و بهش میخندیدن...

******************

از خواب پرید و تا ذهنش لود بشه و پردازش کنه که اینجا کجاست و اسمش چیه ده ثانیه طول کشید، آخه هانا هروقت از خواب بیدار میشد تا چند ثانیه دنبال دستاش میگشت، کلا ذهنش به بیدار شدن از خواب حساسیت داشت چه برسه به پریدن از خواب اونم با اون خوابی که دیده بود و الان یه نگرانی دیگه به نگرانی هاش اضافه شده بود. اینکه اون کره ای بلد نبود فقط در حد چند کلمه میتونست حرف بزنه و انگلیسیش هم خیلی خوب نبود:

حالا چیکار کنم؟ اگه بخاطر اینکه کره ای بلد نیستم بهم کار ندن چی؟ یعنی میشه الان برگشت ایران؟ خدایا عجب غلطی کردم... یعنی اسلحه بذارم رو شقیقه خلبان هواپیمارو برمیگردونه؟ صبر کن! اسلحه؟! ولی من که اسلحه ندارم +_+ ...

طبق عادتش دوباره لباشو غنچه کرد و سرشو از پشت کوبید به صندلیش:

اشکالی نداره. عوضش انگلیسی در حدی که نوتلا بخری و زنده بمونی بلدی خیلیم تحت فشار بودی وانمود کن کر و لالی:|

صرشو از روی صندلی بلند کرد و با چشمای پف کرده و پوکر فیس به جلو نگاه کرد:

اونوقت اگه باهات به زبون ایما و اشاره حرف بزنن چه غلطی میخوای بکنی؟ یعنی زبون ایما و اشاره کره ای ها با زبون ایما و اشاره ایرانیا فرق میکنه؟ معلومه که فرق میکنه مثل الفباهامون که فرق میکنه اونم فرق میکنه دیگه.

هواپیما در حال نشستن بود و صدای مهماندار که از ورود به فرودگاه سئول خبر میداد شنیده میشد.

به اینور و اونورش نگاهی کرد و لبخند دندون نمایی زد:

خب دیگه هانای بیچاره ی عزیزم رسیدیم و تو مجبوری دووم بیاری و زنده بمونی حتی شده هرشب با گریه بخوابی ولی باید روزاتو پر انرژی و خندون باشی.

کمربندشو باز کرد و از جاش بلند شد.

درسته که همیشه جوری از اتفاقاتی که نیفتاده بود ترس داشت و کلی خیالپردازی براشون میکرد اما همیشه وقتی باهاشون رو به رو میشد قوی و محکم برخورد میکرد، باید تا ته تصمیمی که داشت میرفت وگرنه نمیتونست نفس بکشه و مطمئنا آخرش از پشیمونی میمرد برای همینم بود که خانوادش با وجود مخالفت شدیدی که داشتن گذاشتن برای چند وقت به کره مسافرت کنه و هروقت خودش پشیمون شد برگرده.

+ واااااااااااااااااااااااااااااااو وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااو خدای من اینجا حتی از فرودگاه مهرآباد هم بزرگتره خیلی خیلیییییییییی بزرگتر...

همینطور که آبنبات چوبی مورد علاقش تو دهنش بود و چند ثانیه یه بار از دهنش در میاورد و با چشمای قلبی بهش نگاه میکرد و لبخند میزد و دوباره میذاشت تو دهنش، کوله سنگینش رو دوشش بود و چمدونشو رو زمین میکشید، داشت به سمت خروجی میرفت. بند کولش هی از شونش سر میخورد و اون کلافه و خسته میپرید بالا تا کولش درست وایسته...

دیگه چیزی نمونده بود برسه به در خروجی که از پشت تقریبا سی چهل تا آدم بهش خوردن و با صدای جیغ هایی که انگار جایی آتیش گرفته بود به سمت جلو حمله بردن و صدای چیلیک چیلیک فلش های دوربینشون که انگار همه زندگیشون به عکس گرفتن های پشت سر هم بستست...

+ هی هی چیکار میکنین؟!

دستشو گذاشت رو قلبش و یه نفس عمیق کشید.

+ هانا آروم باش اونا فارسی بلد نیستن بهتره بهشون بی توجهی کنی و راهتو کج کنی و بری.

لباساشو که از حمله اون آدما بهم ریخته بود مرتب کرد و آبنباتش رو تو دهنش جا به جا کرد و برگشت که بره

+ چرا همه جا یهو تاریک شد؟

چند بار پلک زد تا بفهمه چی شده، همین که سرشو برگردونده بود تا راهشو کج کنه با سر رفته بود تو دماغ یه پسر.

یه پسر؟

چند قدم رفت عقب تا ببینه کیه و ازش معذرت بخواد ولی...

She got me going crazy Vol. 1Nơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ