Part 62

204 40 20
                                    

خیلی این پارت رو دوست دارم؛ میخواستم کوتاه تر باشه تا اذیت نشین ولی هرچقدر فکر کردم دیدم کامل باشه قشنگ تر هستش... درهرحال، امیدوارم دوستش داشته باشین:")

***********************************************************************

اونا کل روز رو با هم بودن و بک جاهایی رو که ازش به عنوان مخفیگاه یاد میکرد رو به هانا نشون داده بود و بهش گفته بود اون تنها کسیه که از مخفیگاه های بک خبر داره...

اون حتی رو پشت بوم شرکت هم جای مخفی داشت و اونجا خوراکی جاساز کرده بود... ( از قدیم گفتن انسان به امید خوراکی هایی که جاساز کرده زندست )

میگفت بعضی وقتا که حالش خوب نبوده میومده اونجا و کلی چیزهای خوشمزه میخورده و بعدش هم مجبور میشده برای یه هفته فقط یک وعده غذا بخوره تا پر خوری های اون شبش رو جبران کنه... ( چرا عاقل کند کاری... )

هانا تموم مدت با شوق و اشتیاق به حرف های بک گوش داده بود و داشت اصرار میکرد که اونو ببره و پشت بوم رو نشونش بده...

البته بیشتر از اینکه بخواد اونجا رو ببینه دلش میخواست خوراکی های مخفی بک رو بخوره، هرچی باشه اون قرار نبود رژیم بگیره و هرچی دوست داشت میتونست بخوره؛ اما بک گفته بود تو طول روز نمیشه برن اونجا و باید منتظر شن تا شب بشه.

تو اتاق ضبط آهنگ بودن و بک داشت وکال مخصوص خودش رو تمرین میکرد و هانا رو با خودش آورده بود تا به قول خودش ازش انرژی بگیره...

وسط تمرین هانا دیگه نتونست ساکت بمونه و با چشم هایی که گرد شده بود دستاشو به هم کوبید:

+ وااااااه... بک... تو واقعا به خوبی موزیک هاتون میخونی... فکر نمیکردم انقدر خوب بتونی زنده بخونی!

بک کاغذ رو روی میز روبروییش گذاشت و توجهش رو به هانا داد:

_ هی ببینم...

چشماشو ریز کرد و ادامه داد:

_ تو یواشکی داری موزیک های مارو گوش میدی و هیچ وقت هم چیزی نگفتی؟

+ پس چی؟ فکر کردی مثل احمقا فقط این اطراف راه میرم و به کارهایی که دوستام،که اتفاقا اکسو ان، انجام میدن هیچ توجهی ندارم؟ چی باعث شده این فکر رو بکنی بیون بکهیون؟ ( فکر کردین تکذیب میکنه؟ )

بک پلکی زد و آب دهنش رو قورت داد، فکر نمیکرد هانا بخواد اینجوری واکنش نشون بده:

_ هیچی من فقط فکر کردم که به این چیزا علاقه ای نداری... آخه هیچوقت چیزی ازش نگفتی...

+ فرصتش پیش نیومد. من خودم رو با promise خفه کردم و حتی رقص The eve رو هم بلدم...

طلبکارانه اینو گفت و دستاشو زیر بغلش زد...

She got me going crazy Vol. 1Where stories live. Discover now