Part 58

207 43 14
                                    

چان: ته بطری به هر کی افتاد باید از اونی که سر بطری به سمتش نشونه رفته، سوال بپرسه...

سوهو: این قانون رو الان اضافه کردم که اگه از کسی سوال پرسیدین و اون شخص نخواست جواب بده، در عوضش میتونین هر چیز دیگه ای جز بوسه ازش بخواین... چون هانا هم بازی میکنه، این قانون رو اضافه کنیم به نفعشه...

کیونگ: اوه هیونگ... تو خیلی باهوشی...

سهون: بک چرا به فکر ما نرسید؟ اگه هیونگ نمیگفت هر کسی میتونست عمدا جواب نده و در عوض هانا رو ببوسه...

هانا و بک نگاهشونو به سوهو دادن:

_ هیونگ تو خیلی خوبی...

_ هیوووونگ مرسی که نجاتم دادی...

چان پوزخندی زد چرا به فکر خودش نرسیده بود؟

و اینجوری بود که دست کای رو شده بود و اون دیگه الان نمیدونست با چه امیدی بازی کنه درحالیکه همه نقشه هاش به هم ریخته بودن...

هانا بطری رو چرخوند...

قلب همشون تند میزد... اولین باری بود که با یه دختر این بازی رو انجام میدادن و این واسشون عجیب و هیجان انگیز بود...

یعنی آخر شب کیا بودن که هانا رو بوسیده بودن؟

هانا داشت پیش خودش فکر میکرد که حتی اگه بدترین سوال عمرش رو هم ازش بپرسن اون جواب دادنو به بوسه ترجیح میده...

اولایی که با پسرا آشنا شده بود این موضوع براش اهمیت چندانی نداشت اما الان که باهاشون صمیمی شده بود چطور همچین چیزی ممکن بود؟

با سوهو هیونگش که اصلا امکان نداشت...

با چان هم که اصلا و ابدا...

همینطور دلش نمیخواست دیگه به بوسیدن کیونگ و کای منحرف فکر هم بکنه...

همون یبار بوسیدنشون کافی بود و دیگه دلش نمیخواست...

سهون هم که براش حکم برادر دوقلوش رو داشت و تصور بوسه باهاش خنده دار به نظر میرسید...

بکهیون چطور؟ با تصور بوسیدن بک یاد اتفاق صبحشون افتاد و فاک، قلبش شروع به تند زدن کرد... تصور سنگینی تن بک روی تنش، جوریکه بک با گاز گرفتن لباش خودشو کنترل میکرد... سرشو تکون داد اون نباید الان به این چیزا فکر میکرد...

بطری ایستاده بود...

ته بطری به سمت کیونگ بود و سرش به سمت چانیول...

کیونگ درحالیکه دستاشو به هم میمالید، توی جاش تکون میخورد...

کیونگ توی بطری بازی واقعا وحشتناک بود و سوالایی میکرد که واقعا سخت میشد جواب داد:

_ چانیولا... آخرین باری که سکس یا خود ارضایی داشتی کی بود؟

صورت چان سرخ شد...

بک گوشای هانا روگرفت:

_ یا... کیونگ... هانا اینجاستا...

_ هانا از خودمونه...

هانا دستای بکو از گوشاش برداشت و با کنجکاوی به سمت جلو خم شد و دستاشو زیر چونش گذاشت...

بک نگاهی بهش انداخت و سرشو به معنای تاسف تکون داد... اونا هانای پاکش رو از راه به در کرده بودن...

بک نمیدونست اما هانا واقعا به این بحث ها علاقه نشون میداد؛ مخصوصا که این سوال از چان پرسیده شده بود و هانا دلش میخواست بدونه چانیول بی حس روبروش کی سکس داشته...

کیونگ: بجنب چان... نکنه دلت میخواد منو ببوسی؟ میدونی که من به بوس گونه راضی نمیشم و اون لبای گوشتیتو از دست نمیدم...

چان بلند شد و سمت کیونگ قدم برداشت:

_ پس باید همینکارو بکنم؟

با وجود تقلاهای کیونگ که میگفت شوخی کرده و ازش فاصله بگیره، چان لباشو به داخل دهنش برد و به کنار لبای کیونگ بوس بدون لب زد...

این از ترفندهایی بود که اونا خودشون کشف کرده بودن و اینجوری از عق زدن هاشون جلوگیری میکردن...

هانا و بک شکماشونو گرفته بودن و درحالیکه میخندیدن مشتاشون رو هم حواله بدن بیچاره هیونگشون میکردن...

سوهو واقعا خوب بود که دستای اونارو به هم گره نمیزد و جوابشونو با خنده میداد...

کای سوتی زد و سهون در حالیکه دستاشو به هم میکوبید گفت:

_ یسسسسس... چانسو ایز ریل...

کیونگ با یه دستش کنار لبشو پاک میکرد درحالیکه لبای چان هیچ برخوردی باهاشون نداشته و با یه دستش داشت دمپاییشو در میاورد تا به سمت سهون پرتاب کنه...

چان: یااا... پاکش نکن... مگه خودت نگفتی لبامو ازدست نمیدی؟

کیونگ از پرتاب دمپایی به سمت سهون منصرف شد و در آخر دمپایی تو شکم چان فرود اومد...

She got me going crazy Vol. 1Donde viven las historias. Descúbrelo ahora