Part 15

291 51 4
                                    

سوهو نذاشت حرفشو کامل کنه و گفت: هانا... اسمت هاناست میدونم، دیشب شاهد کیوت بازیات بودم ...

یه حس خوب تو وجود هانا به وجود اومد، یه حس که دیگه میتونه به کسی تکیه کنه، یه حس که اسمش عشق نبود ولی ضعیف تر از عشق هم نبود، یه حسی که... انگار برادر دار شده بود ...

+ اگه همه هیونگ صدات میکنن پس منم هیونگ صدات میکنم ...

دستاشو جلو بردو صورت سوهو رو قاب کرد و به چپ و راست تکونش داد

+ هیوووونگ تو واقعا خوش قیافه ای ...

صورتشو جلو برد و دماغشو گذاشت رو دماغ سوهو و تکونش داد

برعکس بکهیون، سوهو زیاد تعجب نکرد از کارش و اونم هانا رو همراهی کرد... تعجب نکرد اما اینو فهمید که باید از هانا محافظت کنه... خودشم نمیدونست از کجا این حس پیداش شده اما انگاری که هانا با چشماش بهش فهمونده بود به مراقبت نیاز داره و واسه اینکار به سوهو احتیاج داره ...

کای که از صحنه ای که میدید شاخ در آورده بود با چند تا سرفه اعلام حضور کرد

_ یاااا... مطمئنین که اولین باره همو میبینین؟ هرکی ندونه فکر میکنه با هم به یه مدرسه میرفتین...

با انگشت به هانا که حالا از سوهو جداشده بود و داشت ادامه صبحانشو میخورد اشاره کرد

_ تو انگار فقط با من مشکل داری نه؟ چرا اولین برخوردت با من اونجوری بود که انگار بهت تجاو ...

سوهو دستشو گذاشت رو دهن جونگین و نذاشت ادامه حرفشو بزنه

سوهو: یااااا کیم کای... درست صحبت کن ...

کای با حالت طلبکارانه ای گفت: آخه هیونگ نمیدونی که چقد سرم داد زد ...

هانا :یادت که نرفته چجوری از پشت بهم نزدیک شدی و ترسوندیم...

_ نگو که از اون دخترایی که با نزدیکی یه پسر خجالت میکشن چون همین الان با هیونگ تو حلق هم بودین...

سوهو :اوووو... یکی اینجا حسودیش شده

خندید و به هانا چشمک زد ...

کای: اصلا هم حسودیم نشده... کلی دختر برام جون میدن، حالا یکیشون محلم نده به هیچ جام بر نمیخوره ...یااا سوهو هیونگ همش تقصیر توعه بد موقع اومدی من... من داشتم اسممو بهش میگفتم ...

کای: من چم شده... خودتو جمع کن پسر... داری مثل بچه ها رفتار میکنی... تا گندش درنیومده یه کاری کن... نه نه نمیخواد کاری کنی فقط دهنتو ببند همین...

هانا: حالا دیگه اسمتو میدونم... بعدم من با نزدیک شدنت خجالت نکشیدم شوکه شدم...

صندلیشو به صندلی کای نزدیک تر کرد و صورتشو نزدیک صورت کای برد جوریکه فقط چند سانت با هم فاصله داشتن و نفساشون به صورتای هم میخورد

+ هیچ چیزی واسه حسودی وجود نداره... متاسفم که باعث شدم همچین فکری بکنی... شروع خوبی نداشتیم هرچند که عصبانیت من جدی نبود اما انگار بد برداشت کردی پس... چطوره از اول شروع کنیم... هوم؟ اسم من هاناست... از آشناییت خوشبختم کیم کای...

نزدیکتر شد و لبای داغشو رو گونه ی کای گذاشت و چشماشو بست و چند ثانیه تو همون حالت موند و بعد ازش جدا شد... برگشت سرجاش و به خوردن صبحونش ادامه داد کای تبدیل شده بود به مجسمه ی کای و فقط به جلو خیره بود.

سوهو که انگار تنها فردی بود که از کارای هانا شوکه نمیشه به بازوی کای زد و دم گوشش گفت: درسته که اون کارشو خوب بلده اما تو دیگه داری جوری رفتار میکنی که حس میکنم پسر هیفده ساله ی باکره ای هستی که تا حالا با هیچ دختری برخورد نداشته... خودتو جمع کن کیم جونگین... هانا هیچ منظوری نداره باید تا الان فهمیده باشی که اون خیلی زود صمیمی میشه ...

_ آ... آره... من... من فقط... شوکه شدم ...

و در ثانیه ای کای خودشو جمع وجور کرد و رو کرد و به هانا نگاه کرد

_ آا... خب... یجورایی اینو بیشتر دوس داشتم...

هانا "خوبه" ای گفت و پاشد تا ظرف غذاشو سرجاش بذاره...

سوهو: هانا چطوره با بقیه آشنا بشی بعد با هم بریم پیش استایلیست تا با کارت آشنا بشی... هوم؟؟

هانا برگشت و سر میز نشست

+ او هیونگ... بکی بهم گفت که تو معرفی من بهش کمک کردی... واقعا ممنونم... یادم باشه برات جبران کنم... اینم قول...

دست سوهو رو گرفت و قول انگشتی داد ..

سوهو :کای... هانا کاراش زیادی شبیه بکهیون نیس؟ من که حس میکنم دوقلو ان ...

کای تکیشو از صندلی گرفت و دستاشو رو میز گذاشت

_ آره یجورایی انگار همزادن...

+ آره...

کای: زیادی صمیمی به نظر میرسن... نکنه خبرایی بینشون باشه؟ اصلا... اصلا به تو چه کیم کای... این فکرا اصلا شبیه فکرای تو نیست.

صورتشو به دو طرف تکون داد تا جلوی فکر کردنشو بگیره

سوهو :اوه آره... جوری حرفه ای سوار رنجر میشه که انگار داره سوار اسب پرنده میشه ...

گوشیشو دراورد و جلوی صورت هانا تکون داد ...

_ زنگ بزنم بچه ها بیان؟

هانا چشماش از خوشحالی برقی زد و مشتاق نگاهشو به سوهو دوخت

+ آره هیونگ... خیلی دوست دارم بقیتونم ببینم... دوست دارم ببینم کدوم یکیتون خوشگلتره کدوم یکی مهربونتره و کدوم یکی خوشتیپ تر و کدومتون کیوت تر و کدومتون بداخلاقتر و کدومتون بچه تره و... امممم... کدومتون... کدومتون فشاردادنی تره ...

کای چشماشو چرخوند و گفت :مطمئنن باش از من خوشتیپ تر پیدا نمیکنی...

سوهو :اووه که اینطور... ببینیم نظر هانا بعد دیدن اکسو چیه ...

گوشیشو درآورد و به چهارتا عضو دیگه پیام داد

" تا پنج دقیقه ی دیگه همتونو تو سالن غذاخوری میبینم هیونگ براتون چیزای جالبی داره "

She got me going crazy Vol. 1Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon