Part 79

152 31 6
                                    

+ کریس نه... خواهش میکنم بهش کاری نداشته باش...

کریس تن ضعیف بک رو گرفته بود و پشت سر هم مشتاشو روی صورت بک فرود میاورد:

_ بهت گفته بودم هانا... اون داره تاوان اشتباهای تو رو پس پس میده. اول تا میخوره میزنمش و...

نیشخند همیشگیش روی صورتش نقش بست:

_ بعد مثل آشغال از شرکت میندازمش بیرون.

هانا هرچقد میدوید به کریس نمیرسید انگار که پاهاشو به جایی بسته باشن یا انگار داشت روی تردمیل میدوید...

_ ها... هانایا... من خو... خوبم...

زمزمه های بک تو گوشش زنگ میزد و اون هیچ کاری جز فریاد زدن و دویدن بی نتیجش نمیتونست انجام بده...

+ نهههه... کاری بهش نداشته باااااش...

چشماشو با وحشت باز کرد و درحالیکه نفس نفس میزد و تنش از عرق خیس شده بود روی تخت نشست...

دستش رو روی قلبش گذاشت...

خداروشکر کرد که خواب بوده اما بعد از کمی تحلیل اتفاقات چند ساعت پیش، یادش اومد که چیزی حتی وحشتناک تر از کابوسش رو تجربه کرده...

دو ساعت گذشته بود و تو این دو ساعت پسرا یکی یکی میومدن و حال جفتشون رو از نانهی میپرسیدن...

حالا دیگه هم نانهی توی اتاقش به خواب رفته بود و هم بقیه پسرا...

همه جا تاریک بود اما گرم...

فکر میکرد قراره زیر اون پل از سرما یخ بزنه اما الان زیر پتوی گرمی بود و رطوبت دستگاهی که کنارش بود به صورتش میخورد...

با حس نفس کشیدن یه نفر کنارش روشو سمتش برگردوند و با دیدن بکهیونی که رو تخت کناریش دراز کشیده بود ترس وجودش رو پر کرد...

بک چرا اونجا بود؟ چه اتفاقی براش افتاده بود؟ یعنی خونریزی دستش زیاد بوده که نیاز به سرم پیدا کرده؟

از تختش اومد بیرون و خواست سمت تخت بک قدم برداره که حس سوزش دستش مانع شد...

به عقب برگشت و بدون هیچ تعملی سوزن رو از دستش با شدت کشید که باعث شد کمی از روی دستش خون بیرون بیاد...

قبلا وقتی خون میدید حالش به هم میخورد اما الان موضوع بکهیون درمیون بود و اون حتی اگه دستش هم قطع میشد نمیتونست از نگرانی بابت حال بک دست برداره چه برسه به چند قطره خون...

سمتش رفت و دستش رو روی پیشونی بک گذاشت و با فهمیدن اینکه دمای بدنش طبیعیه نفس راحتی کشید...

نفساش منظم بود و طبق چیزهایی که از نانهی یاد گرفته بود بک الان فقط خواب بود...

نگاهشو روی صورت بک نگه داشت و چند ثانیه فقط نگاش کرد...

She got me going crazy Vol. 1Onde histórias criam vida. Descubra agora