e7

606 166 70
                                    

وانگجی به محض باز کردن در متوجه شخصی شد که بهش زل زده بود...

اما اهمیتی نداد و رفت تا از کنارش رد شه...

هنوز چند قدمی ازش دور نشده بود که اون شخص گفت
-باورم نمیشه دعوا کردی...

وانگجی گیج به طرفش برگشت...
الان این شخص با اون بود؟
بعد از چند دقیقه پرسید
-با منی؟

اون پسر یکم جا خورد و بعد اهی کشید و گفت
-اره... با خودتم... چرا این کار رو کردی؟

وانگجی اخمی کرد و گفت
-دیگه از این مسخره بازی ها خسته شدم... چیه؟ حق نداشتم از خودم دفاع کنم؟

اون پسر کمی این پا و اون پا کرد و گفت
-چرا... در این مورد... خوشحالم برات که بلاخره... ولی... این... این رفتار اینده ت رو خراب میکنه...نکنه میخوای بیخیال گرفتن بورسیه بشی؟

وانگجی شونه ای بالا انداخت و گفت
-اینطوری فکر کن...

و بعد برگشت و گفت
-بهتره سرت به کار خودت باشه! من برای بقیه ی امروز باید برم خونه.... تو هم برو سر کلاست...

و بدون اینکه به اون پسر فرصت اعتراض بده ازش فاصله گرفت...
همزمان فکر کرد این پسر دیگه کی بود؟

به کلاسش برگشت و وسایلش رو جمع کرد و خواست بیرون بره که همون پسری که ازش کتک خورده بود به طرفش اومد و گفت
-من...من... تو واقعا میخوای بی خیال بورسیه بشی؟

وانگجی نگاهش کرد و گفت
-میخوای یه مشت دیگه بخوری؟

جیسو عقب رفت و گفت
-نه... فقط خوشحالم که بلاخره سر عقل اومدی تا به چیزی که مال تو نیست و مال رئیس مدرسه س چشم نداشته باشی!

وانگجی برای چند ثانیه ای شوکه نگاهش کرد و بعد پوزخندی زد
-چیزی که مال من نیست؟!

خیلی دوست داشت یه دور کل این کلاس رو ...
نفس عمیقی کشید تا به خودش مسلط بشه...

باید میفهمید این عوضی ها منطورشون دقیقا از این حرف چیه....

و بعد...
اونها رو سر جاشون میشوند!

کوله ش رو روی کولش انداخت و از مدرسه بیرون رفت
انقدر عصبانی بود که برای چند دقیقه ای فراموش کرد که الان شیچنه و قرار نیست هیچ کس دنبالش بیاد...

بعد هم کلافه به طرف خونه راه افتاد...
وقتی بلاخره رسید یک راست به طرف اتاق رفت و خودش رو روی تخت انداخت که باعث شد تخت با صدای بدی کمی پایین تر بره.‌‌..

ترسیده از جاش بلند شد...
الان تخت رو شکوند؟!

نفس عمیقی کشید و اروم از روی تخت بلند شد و فکر کرد که حالا باید چی کار کنه...

مطمعنا میتونست یه تخت دیگه با پول خودش بخره... ولی ...
خب...

این موضوع که تخت رو شکونده بود حس بدی بهش میداد...

switch lifeМесто, где живут истории. Откройте их для себя