e10

576 149 72
                                    

مینگجو اروم وارد کتابخونه شد و شیچن یک راست به طرف کامپیوتر رفت و ارتباطش رو چک کرد...

مینگجو کلافه گفت
-چه کار واجبی با من داری؟

شیچن نگاهش کرد و گفت
-خب... بهم بگو... چرا شدی نوچه ی ون چائو؟ مساله پوله نه؟

مینگجو اخمی کرد
-چی داری میگی؟!

شیچن به طرفش برگشت
-میخوام کاری کنم از زیر دینش دربیای... اما نیاز دارم بدونم که دینت چیه تا بتونم کمکت کنم!

مینگجو پوزخندی زد
-منو نخندون!

شیچن جدی نگاهش کرد
-من تا وقتی نتونم کاری کنم حرفی نمیزنم!مطمعن باش میتونم انجامش بدم...

مینگجو نفسش رو فوت کرد
-خانواده من ورشکست شدن... تنها راه برای ادامه زندگیمون این بود که از خاندان ون وام بگیریم... حالا راحت شدی؟

شیچن سری تکون داد و گفت
-بدهیتون چقدره؟

مینگجو دیگه چیزی برای از دست دادن نداشت...
برای همین گفت
-۱۰ میلیارد!

شیچن پشت کامپیوتر نشست و بعد از چند دقیقه گفت
-شماره حساب پدرت رو بده.‌..

مینگجو گیج پرسید
-میخوای چی کار؟
شیچن لبخند کوچیکی زد
-میخوام از بانک براتون وام بگیرم...

مینگجو پوفی کرد
-بانک انقدر وام نمیده...بعدم... کلی طول میکشه...
شیچن جواب داد
-اره طول داره... حدودا ده ساعت...

مینگجو بهت زده گفت
-چی؟!
شیچن نگاهش کرد...
-شماره حساب؟

مینگجو با خودش گفت
"دیگه بدتر از این که نمیشه!"
پس شماره حساب رو گفت...

بعد از حدود بیست دقیقه شیچن گفت
-تقریبا تمومه... حالا فقط صبر کن... تقریبا بیست میلیارد به حسابتون واریز میشه...

این پول بدهی هاتونو میده و کمک میکنه دوباره به روزای اوج برگردین... اما بانک از دو ماه تا یک سال دیگه متوجه میشن و میان سراغتون.‌. میتونید برگردونین؟

مینگجو سری تکون داد
-البته! دو ماه؟! اگه اینقدر پول داشتیم... و برمیگشتیم به روزای اوج راحت میتونیم این مقدارو برگردونیم!

شیچن سری تکون داد
-خب پس... و تمام...حالا فقط باید تا وقتی تعطیل میشی صبر کنی و بعد به پدرت اینو توضیح بدی...

مینگجو همچنان بهش اعتماد نداشت پس گفت
-اگه همچین اتفاقی افتاد باشه!

شیچن شونه ای بالا انداخت
-من بانکو هک کردم... نگران نباش... بانک خیال میکنه این پول به صورت قانونی انتقال پیدا کرده... نمیان چک کنن... یکی دو ماه تا حداکثر یه سال طول میکشه... و اونوقت ازتون میخوان پولو بدگردونین... ولی خب قطعا مهلت هم میدن...

switch lifeWhere stories live. Discover now