e31

494 114 102
                                    

کریس به تاعو که اون طرف سالن مطالعه نشسته بود نگاه کرد و اهی کشید و به روز قبل فکر کرد

فلش بک

اروم در اتاقک رو باز کرد و به تاعو که توی تختش خوابیده بود نگاه کرد...

الان از کاری که شب قبل باهاش کرده بود پشیمون بود...

ولی خب دیگه نمیتونست زمان رو به عقب برگردونه...
پس نا خوداگاه تصمیم گرفت کاری که همیشه اینجور مواقع انجام میداد رو انجام بده...

اهی کشید و خودش رو قانع کرد که تقصیر اون نبوده!
ولی خب بیبیش قطعا از دستش ناراحت بود...

مشکلی نیست...
امروز تعطیل بود... میبردش و از دلش در می اورد...

اینطوری دیگه همه چیز خوب میشد...
مگه نه‌؟

جلو تر رفت و سعی کرد با ملایمت صداش کنه...
-تاعو... بیدار شو...

و اروم دستی روی سرش کشید...
اما داغی پیشونیشباعث شد شوکه بشه...

سریع دوباره دستش رو روی پیشونی تاعو گذاشت و چک کرد...

اشتباه نکرده بود...
اون تب داشت...
تبش هم خیلی بالا بود...

اروم تاعو رو بغل کرد و از اتاق بیرون اورد و اونو روی تخت خودش خوابوند...

بعد هم بیرون دویید و خدمتکار شخصیش رو پیدا کرد...
خدمتکار سریع خودش رو بهش رسوند
-بله ارباب زاده؟

کریس درحالی که دنبال حوله ای میگشت که با خیس کردنش تب تاعو رو پایین بیاره گفت
-به پزشک خانوادگیمون زنگ بزن و بگو که خودش رو خیلی زود برسونه!

#

کریس به دکتر درحال معاینه نگاه کرد و پرسید
-حالش چطوره؟
دکتر دست از معاینه برداشت و گفت
-مریض نیست... یه جور واکنش عصبیه... برو و به مادرت بگو بیاد اینجا...

کریس سریع گفت
-چی؟! نه! نمیتونم بهش بگم...اون چیزی درمورد تاعو نمیدونه!

دکتر اهی کشید و گفت
-ببین کریس... تو زیر سن قانونی هستی... طبیعتا هنوز اصلا نباید رابطه جنسی داشته باشی! ولی تو حتی یه...

اهی کشید و ادامه نداد...
بعد از چند دقیقه سکوت گفت
-بهت گفتم اگه میخوای یکی رو داشته باشی و ددیش باشی اول از همه باید حسابی درباره ی این نوع روابط مطالعه کنی...بعید میدونم این کار رو کرده باشی!

کریس اروم زیر لب گفت
-کار سختی به نظر نمیاد خب...

دکتر با اخم گفت
-البته که کار سختیه... ببین چه بلایی سرش اوردی! اصلا...برو و اون قرارداد رو بیار اینجا...

کریس کمی این پا و اون پا کرد...و بعد نالید
-دکتر ژانگ... من...
اما دکتر کوتاه نیومد...
-میاریش یا مادرت رو صدا کنم؟!

switch lifeWhere stories live. Discover now