جین بالاخره به پایان خریدِ پنج ساعته اش رضایت داد بود و نامجون رو از بند پاساژ ها و محل های پرجمعیت ازمیر آزاد کرده بود. هیچوقت علاقه ای به جمع ها و محل های پر سکنه نداشت و بنظرش خیلی غیرقابل تحمل بودن
جین اما دست در دست مردش خوشحال از اوانس کوتاهی که بدست آورده بود قدم میزد و از هوای آوریلِ ازمیر لذت میبرد... بهار همیشه بهترین موقع برای سفر به ازمیر بود و البته بهترین فصل برای قتل های زنجیره ای و تمیز بود...
از اونجایی که مردش یکم زیادی از انسان ها متنفر بود نمیتونستن تو خود ازمیر بمونن پس اون احمق یک هتل ساحلی کامل رو برای یک هفته رزرو کرده بود و در اخر به فوکا آمده بودن
فوکا یک ساحل دوست داشتنی تو چند کیلومتری شمال ازمیر که جین بیشتر از هر چیزی تو این کشور دوستش داشت و شاید فقط شاید مردش هم باهاش هم نظر بود. نامجون برعکس خواهر و برادر هاش شخصیت پیچیده ای نداشت.. فرمول های ساده ای برای راضی کردنش وجود داشت و کاربردی ترینشون جین به اضافه هرچیزی بود.. شخصیت ساکت و آرومی داشت و بی ندازه عاشق سکوت بود.. در عین حال متنفر بود از شلوغی و افراد پر سر و صدا و شاید فقط شاید این اون دلیلی بود که مثل فوکا رو دوست داشت
ساحلی که مردم به اسم یک محل تفریحی میشناختنش و بهترین جای ترکیه برای موج سواری بود و واقع بهترین بازار قاچاقی های اسلحه و عتیقه جات بود
ترکیه یک مرز تجاری و توریستی بود.. قلب قاچاق خاورمیانه با کشور های مثل آلمان، بلاروس، فرانسه و ایتالیا بود. یک دسترسی مستقیم از مدیترانه به اروپا
مرزی که کله گنده ها بیشتر ازش برای تامین مهمات گروهک های تروریستی و ارتش های خصوصی استفاده میکردن. پادشاه اول
گلوله...
جین هم اولین بار نامجون رو اینجا ملاقات کرده بودن. چهار سال پیش زمانی که جین هنوز تو سیستم مافیایی حلقه سرخ روس ها نقش یک جلاد رو ایفا میکرد یک نفر به طرز عجیبی داشت تو نقشه های حلقه سرخ تداخل ایجاد میکرد
محموله های اسلحه دزدیده میشدن و چند ماه بعد تو بازار سیاه به حراج گذاشته میشدن
جاسوس ها هر روز بیشتر میشدن.. حلقه کلی خیانت دیده بود.. ضرر های میلیاردی و رقم های نجومی
قرارداد ها بهم میخوردن و همشون به اسم یک حرومزاده اسیایی تموم میشدن
کیم نامجون
در آخر حلقه سرخ، برای خاتمه دادن به این هرج و مرج ها مجبور به فرستادن مار بزرگ میشه
مردش برای سرگرمی تو یکی از مناقصه های اسلحه شرکت کرده بود و خدای من..! حلقه سرخ چطور جراعت کرده بود قصد جون همچین جنتلمن جذابی رو کنه و از همه مهم تر بلادی رو برای محو این پرتره تکبری که به طرز دیوونه کننده ای هات بود بفرسته..؟
YOU ARE READING
KING of the sin's LAND
FanfictionBook's Complete! Summary: در دنیایی که موجودات افسانهای انسان ها را محرم اسرار خود نمیدانند؛ انسان ها بدون هیچ هنجار و خدایی زندگی میکنند. حالا موجدات افسانهای از کتاب قصه کودکان بیرون آمده و در هفت سرزمین بزرگ و پهناور، به دور از انسانها، این...