سیهان با دیدن الفا که با همراه مشکوکی از قامتگاهشون خارج میشن به سمتشون رفت.
مرد تتو های بی شماری داشت و تا دندون مسلح بود و این باعث لرزش جیمین شد
شمشیر، خنجر، ریمبوکس هایی که از همین الان هم تو دستش بودن، و انواع کلت ها و هفت تیر هایی که همراهش بود و جیمین شک نداشت جنس همشون از نقره اس
یک اصلحه خونه متحرک- جایی تشریف میبرید سرورم..؟
پرسید و نگاه برزخی که کل نگهبانا و زیر دستهاش رو میخکوب میکرد رو به جیمین داد. پسرک امگا تو جاش لرزید و ناخودآگاه به بازوی یونگی چنگ زد
سیهان لیدر جوخهای که محافظت از آلفا رو به عهده داشت بود و سابقا به قبلی سابق خدمت میکرد.
مرد خشنی بود، طوری که کسی تاحالا خنده مرد رو به چشم ندیده بودیونگی به نگاه کش امده جیمین پوزخند زد و سیگار لای لب هاشو پایین اندخت و زیر پاش له کرد. قفل دست هاشونو به مرد دیگه نشون داد
- از کی تاحالا تو چشم های لونات خیره میشی سیهان..؟
آلفا به سردی لب زد و سیهان به سرعت نگاهش رو پایین داد و روی زانو هاش برای تعظیم خم شد
- گستاخی منو ببخشید اعلیاحضرت
جیمین قفل دست هاشونو باز کرد و با لبخند گرمی دستش رو روی شونه مردی که احتمالا سن پدرش رو داشت گذاشت. روی زانو خم شد و سعی کرد بلندش کنه
حس خوبی نسبت به این همه احترامی که حس میکرد مستحقش نیست نداشت- اشکالی نداره لطفا بلند شید
_ جیمین!
یونگی هشدار دهنده امگاشو صدا کرد و جیمین نگاهش رو به یونگی داد. تاحالا پیش نیومده بود که اینطوری نگاهش کنه
نگاهش سوز سرمای زمستان رو حمل میکرد و در عین حال غم زیادی رو به همراه داشت. دریافت این نگاه از طرف کسی که دوستش داری واقعا دردناک بود
جیمین از جا بلند شد و با شونه هایی خمیده، پشت سر یونگی که سمت جیپ مشکی رنگی میرفت حرکت کرد
از لحظه آشنایشون جز مهر بی اندازه و توجه یونگی چیزی نصیبش نشده بود و دریافت این نگاه ها اونم الان، بغض بدی رو تو گلوی پسرک نشونده بود
یونگی سمت بخش عقبی ماشین رفت و کف تراک رو باز کرد و اونجا جیمین تازه با معنی اسلحه خونه متحرک اشنا شده بود
اولین چیزی که دید، یک اسلحه بزرگ و یک بسته کالیبر 19, سه تا بازوکا و تیر هایی که کنارشون بود پس لازم نیست از بقیه چیزایی که ممکن بود اونجا باشه چیزی بگیم نه؟!
یونگی دوتا کلت مشکی رنگ برداشت و ناگهان سر هردو رو سمت جیمین گرفت.
پسر با شک و درموندگی به الفاش خیره شده بود و اب دهنش رو همراه بغضی که لحظه به لحظه بزرگتر میشد قورت داد.
YOU ARE READING
KING of the sin's LAND
FanfictionBook's Complete! Summary: در دنیایی که موجودات افسانهای انسان ها را محرم اسرار خود نمیدانند؛ انسان ها بدون هیچ هنجار و خدایی زندگی میکنند. حالا موجدات افسانهای از کتاب قصه کودکان بیرون آمده و در هفت سرزمین بزرگ و پهناور، به دور از انسانها، این...