49 _ Angry cat.2

416 82 41
                                    

از وقتی که خبر حضور عزیزش رو در مرز های وولف لند شنیده بود از شدت ذوق و خوشحالی، لحظه ای ورودی اقامتگاه رو ترک نکرده بود. جایی روی پله های مرمری نشسته بود به دروازه هایی که هر لحظه ممکن بود باز بشن نگاه میکرد

با تمام وجود، دلتنگ یکبار دیگه به آغوش کشیده شدن، دلتنگ غرق شدن بین اون دو بازویی که مملو از رایحه شیرین یاس های وحشی بودن، بود

نیازمند بوسه های آرامش بخش و نوازش های سرمست کننده ای که همیشه از واقعیت دردناک و غیر قابل تحمل زندگیش دورش میکردن.
نیازمند عزیزش...

سنگینی که حاصل افتادن شنلی از جنس خز خرس قهوه ای رنگی روی شونه هاش بود، اونو به خودش اورد

جونگکوک سمت الفایی که پشت سرش نشسته و پاهاش دو طرف انداخته بود برگشت، و با لبخند کوچیک و دلگرمی به سینه ستبر هیونگش تکیه کرد

_ نزدیکه..

الفا گفت و جونگکوک با "هووم" کوتاهی تایید کرد

زمان زیادی از آخرین باری که اینطور نزدیک‌ ناجیش بود میگذشت. چندین سال.. چندین سال از وقتی که مثل یک رفیق نیمه راه دست در دست ویکتوریا، خونه رو ترک کرده بود

_ بعد از تموم شدن این قضایا.. میتونی.. منظورم اینکه اگه بخوای، میتونی برگردی. این مرز همیشه میتونه اون خونه ای باشه که نیاز داری...

جونگکوک لبخند زد و دست های یونگی که کنار پاش افتاده بودن رو دور خودش پیچید:

_ میدونم هیونگ.. واسه همینکه عاشقشم، و  همینطور عاشق یونی هیونگ..

یونگی‌‌ تک خنده ای کرد و روی موهای شکلاتی موج دارش رو بوسید اما این صحنه ها چیزی نبودن که از نگاه هوسوک یا لونا جوان که هردو از تراس اتاقشون به بیرون خیره شده بودن دور بمونه

ناگهان پسرک، هم زمان با باز شدن دروازه ها از جا پرید

با باز شدن دروازه ها، پرده دوم نمایش بالا رفت و تهیونگ و بال های سیاه رنگش صحنه دوم رو کامل کردن

الفا هم به استقبال ورود دوقلو های کیم از جا بلند شد و پشت سر جونگکوک ایستاد و البته که فراموش نکرد تا شنل خز رو دوباره روی شونه های نحیفش بندازه

تهیونگ اما، جایی نزدیک پلکان مرمری فرود آمد و برادرش رو زمین گذاشت و همون لحظه جونگکوک مثل گلوله ای توی بغلش پرتاب شد

خیلی غیر منتظره تهیونگ هم دست هاشو دور تن جونگکوک حلقه کرد و کاملا نیازمندانه عطر تنش رو نفس کشید
عمیق و از روی نیاز، درست مثل لحظه ای که بعد از غرق شدن یهو به سطح آب میرسی و برای زنده موندن تا جایی که میتونی اکسیژن رو به ریه های تشنه و محتاجت میرسونی

_ نرو..

زمزمه ای بی صدا تر از سکوت که اواش تا آخرین ذره وجود جونگکوک رو تحت تاثیر قرار داد

KING of the sin's LANDWhere stories live. Discover now