46 _ sobin

412 82 4
                                    

شاهزاده آلفا با حس عطر شیرین و دلنشینی که زیر بینیش پیچید چشم‌ هاشو باز کرد

کمی گیج بود و بدنش کرخت شده بود. انچنان درک درستی از اطرافش نداشت اما در حدی که بدونه دیگه خونه نیست بیاد میاورد

چشم هاشو باز کرد و بخاطر نوری که از پنجره های بلند اتاق میومد با شدت بستشون

سعی داشت افکارش رو جمع و جور کنه که ناگهان دردی مثال مرگ تدریجی هیدیس و سقوط ایکاروس به بدنش حجوم آورد

فریاد گوشخراش و ترحم برانگیزی از درد کتف و پهلوش کشید.. انگار که نقره داغ توی بدنش به گردش در آمده بود

شاهزاده از درد به تقلا افتاد.. نفس هاش از درد مقطع و به زور بیرون میومدن.. طوری نفس هاشو نگه میداشت که انگار نفس کشیدن هم درد داشت

ناله ها و فریاد های دردمندش به سقف بی ستون آسمان رسیده بودن. شاهزاده گرگینه میتونست حس کنه که جای زخمی نیست اما لعنت، بدنش انگار روی کوره بود. فقط تا مغز استخوانش میسوخت و میسوخت و میسوخت

گلوله هایی که باهاشون مجروح شده بود قدیمی بودن. برای زمانی که نقره و المنتیوم مثل خورشید توی اول صبح هرجایی پیدا میشد

قطعا مقدار المنتیوم از نقره بیشتر بود که بدنش همچین واکنشی نشون داده چراکه اون عنصر لعنتی از هر زهری بهتری روی گرگینه ها جواب میداد.. خون اصیل یا هرچی.. المنتیوم قاتل همشون بود

_ سرورم، حالتون خوبه..؟

صدایی همچون اوایی از والهالا توی هزار توی گوش هاش پیچید. چشم هاشو دور اتاق دنبال منبع صدا گردوند و در آخر چشمش به پسرک زیبایی که با نگرانی نگاهش میکرد، افتاد

پوست سفید و موهای مشکی رنگ.. گونه هایی که گرد بودن و کمی به سوی سرخی چشم نوازی میرفتن. چشم‌‌ های کشیده طوسی رنگی که مثل انعکاسی از سیب نقره ای ماه بودن. شاهزاده از همین الان هم میتونست پیوندشون رو حس کنه. پیوندی بین جفت های مقدر شده

سولمیت!

پسرک دوباره سوالش رو تکرار کرد:

_ سرورم صدامو میشنوین؟ حالتون خوبه؟

یونجون با لبخندی بی رمقی که روی لب هاش نشسته بود سرش رو خیلی خفیف به نشونه اینکه حالش خوبه تکون داد و باعث نشستن لبخند زیبایی روی لب های پسرک وارگ شد. برای لحظه ای تمام دردش رو فراموش کرده بود.. برای لحظه محو چهره ای شد که از همین الان میتونست شروع به پرستیدنش کنه

لبخندی که موجب دو تا چال دوست داشتنی کیوت روی لپ هاش شد.. لبخندی که تا عمق وجود شاهزاده گرگینه رو گرم کرد

آلفا به سختی دستش رو سمت دست پسرک دیگه که روی تخت بود دراز کرد و انگشت هاشونو تو هم قفل کرد

KING of the sin's LANDOù les histoires vivent. Découvrez maintenant