🐇متیو🐇بوسهاش جای جای بدنم و میسوزوند...
از لذت...
از شهوت...
حتی از عشق...
قلبم داشت از توی قفسه ی سینه ام میزد بیرون...
من واقعا عاشق بوسهاش و حرکت بدنش رو بدنم و لمس کردنش بودم!♡~♡وقتی دندوناش روی ترقوه ام نشست...
آخی گفتم...
سریع روش رو مکید و بوسید...
آهی کشیدم...توگلویی خندید...
🐊چقدر شنیدن این نالهات برام شیرینه!:)♡لبخندی بهش زدم که بار دیگه به سمت لبام حمله ور شد...
همینجور که داشت میبوسید دستاش به پایین خزید...
دقیقا بین پاهام نگهش داشت...
چنگی از عضوم گرفت...
آهی بلند کشیدم...
لباش رو روی گلوم گذاشت و مکی به سیب گلوم زد...
همونجور دستش رو روی پایین تنه ام میمالید و حتی سوراخمم از روی شلوار نوازش میکرد!♡بیقرار تکون میخوردم و آه میکشیدم...
از چونه ام گرفت که توی چشای گیراش خیره شدم...
🐊میدونستی برای رسیدن به این مرحله که من و تو قراره باهم عشق بازی کنیم چقدر کلافه و بهمم ریخته بودم؟!:(♡لبخندی با عشق زدم...
روی صورتش رو نوازش کردم
🐇تو هم میدونستی همون اولین باری که دیدمت جذابیتت چشمم رو گرفت؟!:)♡خندید...
🐊حالا بگو دوست داری که با این جذاب شب و روزت رو بگذرونی یا نه؟!:)♡توی چشاش ثابت شدم...
میتونستم حرف دلم رو راحت بخونم...
من میخواستم امتحانش کنم...
شاید این رابطه و بدست آوردن دیاکو یکی از بهترین اتفاقاتی بود که میتونستم تجربه اش کنم...
درسته که سخته درک موجودی که هست...
اما واقعیه و من شخصیتش رو دوست دارم!☆~♡لبخندی زدم...
دستام رو دور گردنش حلق کردم و روی لباش رو نرم بوسیدم...
🐇آره میخوامش!:)♡خندید و سریع از پاهام گرفت و شلوارم رو از پاهام درآورد و بین پاهام خزید...
لبام رو شکار کرد...
🐊اممم...از عسلم خاصیتش بیشتر و میتونه دوای هر دردی باشه لبای متیو کوچولوم!:)♡☆به تعریفش خندیدم و لبام رو روی گردنش گذاشتم و به تقلید ازش مکی بهش زدم...
آهی خفه کشید...
انگشتاش به موهام چنگ زد...
جاهامون رو عوض کرد...
به بوسیدنش ادامه دادم و تا روی سینهاش رو بوسیدم...
کم طاقت از موهام کشید و لبام رو به سمت لباش هدایت کرد...
مک محکمی زد و چنگی به باسنم زد...
آهی خمارگونه کشیدم...
دستش رو زیر لباس زیرم برد و به باسن لختم چنگی انداخت و همراه بوسیدن لبام مالیدش...
از شدت شهوت خودم رو روی تنش میکشیدم و میمالیدم...
عضوم روی عضو سفت شده اش کشیده میشد...بی طاقت از بازوم گرفت و خوابوند روی تخت و به لباس زیرم چنگی انداخت و درش آورد...
برای خودشم سریع پایین کشید و بین پاهام جا گرفت...
ترسیده به سایزش نگاهی انداختم...
خندید و روی صورتم خم شد و روی پیشونیم رو بوسید...
🐊برای بدست آوردن لذت باید درد بکشی بیبی!:)♡سری تکون دادم...
🐇پس معطل نکن...چون من میخوامش!:)♡توگلویی خندید...
خیلی سرخوش شده بود...
از شدت شهوت و داغی خوشه خوش بود!♡~♡پاهام رو کمی بالا داد...
از مچ پام گرفت و انگشت کوچیکم رو وارد دهنش کرد و مکید و روی ساق پام رو بوسید...
با لبخند خبیثی انگشتش رو نزدیک لبم آورد...
با فشاری وارد دهنم کردم...
از شدت داغی شروع کردم به مکیدن انگشتش...
کمی بعد از دهنم درش آورد و به سمت لبام خم شد...
با مکشی کلش رو وارد دهنش کرد...
همین میون سوزش و دردی رو توی پایین تنم حس کردم...
انگشتش رو فرو برد و شروع به حرکت کرد...
نالیدم...
دستش رو روی لبم گذاشت و ضربهاش رو تند تر کرد...
آه کشیدم...
چاشنی از درد و لذت بود!♡
کمی باهاش بازی کرد و چند باری ازم خواست انگشتش رو بمکم و خیس کنم...
وقتی به پشت برگردوندم...
میدونستم وقتشه حسش کنم...
وقتی از پشت بهم چسبید...
کلفتی و سفتی عضوش رو روی ورودیم حس کردم...
بی اختیار خودم رو بهش مالیدم...
آهی کشیدم...
آهی کشید...
از گردنم گرفت و بلندم کرد و به خودش چسبوند...
لباش رو روی گردنم گذاشت و در حالی که داشت گوشتش رو میجویید...
عضوش رو با فشاری واردم کرد...
خواستم مقاومتی از دردش بکنم...
اما محکم نگهم داشت و یه ضرب واردم کرد...
جیغی از درد کشیدم...
🐇آییی...شروع کرد به ضربه زدن...
دم گوشم لب زد...
🐊میخوام جوری برام ناله کنی که از حال بری بیبی بوی سکسی من!♡~♡بعد حرفش با شدت توم ضربه زد...
اونقدری ضربه زد و اونقدری نالیدم که واقعا نای حرکت نداشتم...
روی تخت خوابیدم و نمیدونم چندمین باری بود که بدنم میلرزید و به کام میرسیدم...
فقط خمار شدم و توی آتیش عشق و هوس سوختم و چشم به تاریکی سپردم...!♡
YOU ARE READING
SWEET💕BLOOD
Horrorخونی شیرین همانند عسل...!♡_♡ 💀🚫💀🚫💀🚫💀🚫💀🚫💀🚫💀🚫💀🚫💀🚫💀🚫💀🚫💀🚫💀🚫💀🚫💀🚫💀🚫 writer:☆miss aylar☆