×Chapter45×

154 78 45
                                    


نگاهش بکهیون رو تا خارج اتاق بدرقه کرد و بعد، بی درنگ سرم رو از دستش بیرون کشید، کمی منتظر موند تا مطمئن بشه بکهیون دور شده.
زیر لب زمزمه کرد: متاسفم بخاطر اینکه متاسف نیستم بکهیون؛ ولی تو زیادی برای دنیای من روشن و پر نوری. این خیلی آزار دهنده است...
پس از حدود دو دقیقه انتظار بی صدا، از جاش بلند شد.
قبلا متوجه این شده بود که کلور بخاطر اعتمادی که به افردش داره فقط در بخشهای مهم مثل ورودی ها، امنیت، اطلاعات، مدیریت و بخش تجهیزات دوربین کار گذاشته و قسمتهای دیگه‌ی پایگاه کاملا آزادن و این الان به نفع سهون شده بود. اینکه کلور هنوز هم اون رو خانواده‌ی خودش میدونست...
موقع ورود متوجه شد که اسلحه‌ای که همراهش بود رو اون "پیتِ" دردسرساز برداشت و به این خاطر چندتا لعنت هم نصیبش کرد.
نگاهی به اطرافش انداخت. حداقل باید یک تیزی پیدا میکرد تا اگر لازم شد ازش استفاده کنه.
نگاهش روی میز تجهیزات پزشکی گیر کرد.
به سمتش رفت و بزرگ ترین تیغ جراحی* رو برداشت و توی جیبِ لباس گشادِ لعنتی و سفید و طرحدارِ بیمارستانی که براش سوال شده بود، بخش درمانِ این پایگاه سرّی از کدوم قبرستونی این لعنتای رو گیر میارن، سُر داد.
دوتا از چهارتا ویالِ روی میز رو برداشت و روشون رو خوند.
تیوپتنال و الفنتانیل...
اونها رو سرجاشون گذاشت.
« اینا بدردم نمیخوره... باید یه چیز قوی و سریع الثر پیدا کنم...»
تو دو ویال دیگه آنتی بیوتیکهایی جزئی بودند.
به سمت کابینتهای شیشه‌ای رفت.
چشمش به ویالهای دیازپام افتاد. نیشخندی زد و کابینت رو باز کرد. کنار اونها، قوطی‌های کوچیکِ قرص والیوم و چند نوع آنتی بیوتیک و آرام بخش دیگه هم بود، قوطی والیوم رو چنگ زد و توی مشتش گرفت.
صدای قدمهایی که نزدیک میشدند باعث شد کارش رو متوقف بکنه.
درب شیشه‌ای کابینت رو بی صدا بست و قوطی سفید رنگ قرص رو توی جیب بزرگ لباس فاکینگ گشادش کرد و با قدمهای سریع به سمت تخت رفت و روش دراز کشید.
همون لحظه در آروم و کم صدا باز شد و سهون فرصت نکرد تا سِرم کذایی رو دوباره به دستش بزنه.
دربِ کشویی آهسته بسته شد و قدمهایی محتاط به سمت اون جلو اومدن.
سایه‌ای بلند روی تنش افتاد.
«نکنه..! دراز بی قواره؟! »
دستی به سمتش دراز شد و سهون قبل از اینکه توسط اون لمس بشه، چشماش رو با شتاب باز کرد.

* نیشتر یا اسکالپل یا تیغ بیستوری، به انگلیسی: Scalpel نوعی تیغ جراحی است که بسیار برنده بوده و برای جراحی بدن، کالبدشکافی و بعضی مواقع در صنایع دستی کاربرد دارد.

♠♠♠

کریس با قدمهای تند خودش رو به اربابش رسوند و گفت: قربان، اون پسر خودش رو رسونده پایگاه کلور...
وقتی ریاکشنی از جوکر دریافت نکرد، ادامه داد: اون از خیلی چیزا سر دراورده، بهتر نیست قبل از اینکه دهن باز کنه، ساکتش کنیم؟
جوکر کجخندی روی لبهاش نشوند و گفت: اگر اون از چیزی سر دراورده به این خاطره که من میخواستم و اگرم اون الان اونجاست، بخاطر اینه که من گذاشتم بره...
کریس کنجکاو پرسید: اما اون پسر کاملا غیر قابل اعتماده...

💀APOPHIS💀Where stories live. Discover now