×Chapter8×

152 60 9
                                    

با صدای چانیول، مباحثه ی بین افراد، که در حال اوج گرفتن بود، خاتمه پیدا کرد: گایز...میدونم که ریسک اینکار بالاست و نتیجه ی مشخص و قابل اعتمادی هم نداره ولی چاره چیه؟ ما حدود دوماهه که توی فشار بسیار شدید باند دارک گیر کردیم و هیچ کاری ازمون برنمیاد...اونا به معنای واقعی دارن آماده میشن تا دنیا رو تسخیر کنند. ما حتی نمیدونیم چطور و از کِی داشتن برای این هدف آماده میشدند و این نشون میده که ما خیلی از اونا عقبیم. و حالا یک راه احتمالی پیدا شده. ما نمیتونیم ساده ازش بگذریم. بخاطر هدفمون... برای هدف نابِ کلوِر* ...

نگاه همه مصمم شد.

این بود قدرت لیدر گروه کلوِر...

شبدر چهار برگ، نمادی از چهار نشانِ درخشانِ خوشبختی و سعادت...

نخست " ایمان"...

سپس "امید"...

سوم "عشق" و چهارم "شانس"...

چانیول بعد از مکثی که برای مشاهده ی تاثیر کلماتش بر روی بچه ها بود، گفت: پنج نفر از بچه ها با من میان و الباقی باید کاملا اماده باش باشن...

یوکیمورا سرپرست تیم ضربت، با تعجب گفت: فقط پنج نفر?!

چان: بهتره که زیاد نباشیم چون ممکنه تعدادمون اونا رو به درگیری تحریک کنه...

یوکیمورا با سر تایید کرد و قبل از همه گفت: پس من باهات میام...

چان مخالفت کرد: نه یوکی، ما به تو برای هدایت باقی بچه ها و سازماندهیشون برای بکآپ و پشتبانی احتیاج داریم...

بکهیون بالافاصله گفت: من میام...

چان اخم کمرنگی کرد و گفت : نه...بهتره که تو اینجا پیش بقیه باشی...نمیشه پیش بینی کرد که چه اتفاقی میوفته؛ اگر درگیری پیش بیاد گروه درمان خیلی بهت احتیاج پیدا میکنه. بودن تو توی بخش درمان مفیدتره...

سهون قبل از اینکه بکهیون اعتراضش رو به زبون بیاره، گفت: من هستم...

و اینبار قبل از اینکه چانیول بتونه با سهون هم مخالفت کنه، چن که قصد نداشت از اون بچه ی تازه وارد کم بیاره اعلام آمادگی کرد: منم هستم...

سنگینیِ نگاهِ رقابت طلب چن، سهون رو مجبور کرد که جواب نگاه پُر مبارزه خواه اون رو بده، با وجود اینکه دلیل این رفتار و برخورد پرخاشگرانه ی اونو نمیفهمید. با اخم کمرنگی سرش رو به سمت او چرخوند و یخبندان چشمانش رو با آتش نگاه تخس او گره زد.

چن ناخودآگاه با دیدن سرمای نگاه سهون، عقب نشینی کرد و توجه اش رو به " آنا " که از بچه های مشتاق و خبره ی اطلاعات بود، داد: منم میام...

چان سری تکون داد و گفت : خوبه که تو با ما باشی؛ هرچی باشه، بچه های اطلاعات، نظارت و آگاهی بیشتری روی جریانات داشتن...

💀APOPHIS💀Where stories live. Discover now