دقایقی قبل، از پشت پنجره سیاه و یکطرفه اتاق، تماشا کرده بود که پسر با تنی لرزون و عرق کرده از روی صندلی بلند شد و اتاق نایل رو ترک کرد.
همچنان پشت پنجره یکطرفه اتاق نشسته بود و در حالی که مضطرب روی میز فلزی زیر دستش ضرب گرفته بود انتظار برگشتن زین به اتاق رو میکشید .
نمیتونست برای حالش نگران نباشه . نه بعد از تمام چیزهایی که دیده بود . ممکن بود پسر جایی اون بیرون بیهوش شده باشه ؟ شاید باید میرفت و از حال زین با خبر میشد.
داخل اتاق ، نایل بی توجه به لیامی که پشت پنجره تمام توجهش رو روی در گذاشته بود، برگه های توی دستش رو، در نبود زین بررسی میکرد .
به نظر خونسرد میرسید. به هر حال از حال پسر خبر نداشت و فکر نمیکرد مشکل جدی ای توی تنها بیرون فرستادنش به وجود بیاد .
با اینحال زمان به کندی میگذشت.
دقایق کش میومدن و اتاق همچنان از هر نوع مکالمه ای خالی بود .
زین برنگشته بود .
لیام عصبی ساعتش رو نگاه کرد و بعد بلافاصله از جا بلند شد تا از اتاق خارج شه و به دنبال زینبگرده.
اما به محض اینکه بلند شد و صندلی چرخ دار زیرش به سمت عقب سر خورد ، در اتاق نایل به آرومی باز ، و چهره بی رنگ و روی زین ظاهر شد .
اخمکرد . سر تا پای پسر رو به دنبال نشونه ای از ترس ،نا امنی ، بیماری یا حمله عصبی بررسی کرد .
اما نمیتونست چیزی از حالت پسر بفهمه .
مثل همیشه با قدمهایی آهسته حرکت میکرد و نگاهش رو محتاطانه حرکت میداد .
با اینحال لیام میتونست قسمبخوره چیزی در نگاه پسر تغییر کرده .
یا شاید اشتباه میکرد ...
صدای نایل حواسش رو برگردوند .
_ هی زین. بهتری ؟
به آرومی سر تکون داد تا تایید کنه .
صندلی رو عقب کشید و لیام به نیمرخ زین که در دیدرسش قرار داشت خیره شد.
به راحتی نگاهش میکرد . بدون اینکه نگران گیر افتادن باشه . به هر حال زین نمیدونست داره پاییده میشه .
_ میتونیم شروع کنیم؟
نایل دوباره پرسید و جواب قبلی رو دریافت کرد .
لیام صدای " خیلی خب " رو از نایل شنید و به برگه ای که به سمت زین سریده میشد نگاه کرد.
دستش میلرزید. مطمئن بود نایل هم متوجه این لرزش شده. چون رد نگاهش رو روی دستهای زین دنبال کرده بود.
زین در سکوت سوالهای پرسشنامه رو به روش رو جواب میداد.
سوالهایی معمولی و شاید کاملا شخصی .
YOU ARE READING
《deep in shadows ♤ در عمق سایه ها》
Fanfiction[ کامل شده] هشدار : این بوک ممکنه شامل صحنه های دلخراش باشه . اما هپی اندینگه. مواظب روحیتون باشید. __________________________________________ _ من چی؟ _ تو؟ تو تماماً سایه ای ... میخوام ببینم پشت این سایه ها چی پنهون کردی ... _____________________...