♤ 7 ♤

399 95 95
                                    

_ باید بیشتر همش میزدی تالیا ...

استفان در حالی که پشت میز نشسته بود و دخل و خرج شرکت هرولد رو محاسبه میکرد گفت و خندید ‌.

حتی بدون نگاه کردن به خواهرش هم میتونست عصبانیتش رو احساس کنه ‌.

_ نیازی نیست که تو بهم بگی باید چیکار میکردم آقای عقل کل ‌.

لگن خامه ی ناکام رو روی میز رها کرد و داد زد : لیز ... بیا این لگن و از جلوی چشمم دور کن .

عصبی نالید و کمرش رو به پشتی راحتی تکیه داد : اصلا چرا باید کیک درست کنم.

با خشم غرو لند کرد و به لیزا که با سری خمیده حرکت میکرد تا لگن آرد و شیر و تخم مرغ درست هم نخورده رو ببره ، چشم غره رفت ‌‌.

استفان میدونست تالیا به هیچ کدوم از این کارها علاقه نداره . کیک پزی،  دوخت و دوز ، پوشیدن لباس های چین چین ‌.

و اگر اصرار های مادرش نبود ، حتی یک بار هم کیک پختن رو امتحان نمی‌کرد.

با اینحال از اذیت کردنش لذت می‌برد:

_ اینکه به عنوان یه دختر نتونی کیک بپزی یکم بد نیست ؟

_ خفه شو استفان ...

دختر تقریبا فریاد زد و بعد نگاهش به سمت پله ها کشیده شد.

برادر کوچک ترش در حالی که سرش توی کتاب بودن از پله ها پایین میومد . هودی سفید رنگی پوشیده بود و شلوار گشاد زرد زنگش رو به طرز مسخره ای با هودیش ست کرده بود‌ .

_ بپا از پله ها نیفتی املت عسلی ...

دختر با کنایه گفت و زین رو تماشا کرد تا عکس العملش رو ببینه .

مثل همیشه سکوت تنها جوابش بود ‌. 

تقریبا عادت کرده بود که زین ، در رنگارنگ ترین حالت ممکن شبیه روحی که داخل تشت رنگ افتاده ، اطراف خونه و شهرک قدم بزنه . 

زین همیشه برای تالیا شخصی عجیب و غیر قابل درک بود ‌. با اینکه میدونست از شرایطش خسته شده ، اما هیچ وقت تغییر رفتار نداد و درست بعد از برگشتنش از تور شهر گردی ،‌یعنی درست سه روز پیش، کاملا به حالت عادی برگشته بود. 

انگار که زین تمام عمر شبیه عروسکی بی احساس ، فقط وجود داشت . و تالیا بهش حق میداد .
اون هیچ وقت نمیتونست مثل بقیه اعضای خانواده بشه .

نه وقتی که مهم ترین سال‌های زندگیش رو کنار یه غریبه بزرگ شده بود .

پسر رو که به سمت اونها میومد تماشا کرد و بعد به کتاب توی دستش نگاهی انداخت .

اخم کرد : هنوز انجیل میخونی ‌؟

استفان با شنیدن صدای خواهرش سرش رو از توی لپ تاپ بیرون آورد و به زین نگاه کرد .

《deep in shadows ♤ در عمق سایه ها》Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon