♤ 39 ♤

356 78 50
                                    

کامنت یادتون نره😄🔥




_________________________________________


_ میدونی ... همیشه هم اینطوری نیست که‌ بی‌فایده بمیری . گاهی وقتا مرگت جون یکی رو نجات میده . یا شاید جون چند نفر رو. گرچه این مرگ‌تو رو توجیه نمیکنه . درسته؟

سر چرخوند و به نگاه یخ زده دختر جوونی که درست سمت چپ تنش دراز کشیده بود چشم دوخت .

صورتش پر از زخم های بزرگ و کوچیک بود و پلکهاش،‌با وجود اینکه مرده بود ،‌مثل انسانی بهت زده،  باز و خیره بودن. پوست صورتش بیش از حد معمول به سفیدی میزد و مطمئن بود که اگه قسمتی از تن بوگندوش رو _ که صد در صد زمانی با عطر و لباس‌های مجلسی میدرخشیده_ فشار بده، به حالت اولیه بر نمیگرده .

گرچه کار راحتی نبود ‌. هرولد مجبورش کرده بود  تمام مراحل آوردن دختر به اونجا و بعد شکنجه کردنش رو تماشا کنه ‌. آروم آروم زجر کشیدنش رو.  با دستهایی زنجیر شده . و چشمهایی که تمام تلاششون رو برای هشیار بودن به کار میبردن.

به آرومی خندید و صدای خنده گرفته اش، ‌توی دیوار های کثیف و خون گرفته اتاقک پیچید .

_ میبینی؟ دارم باهات حرف میزنم و انتظار دارم جواب بدی .

مردمک چشمهاش بی تابش روی سقف تاریک اتاق میچرخید .

بار بعدی که لبهاش به قصد حرف زدن باز شد،‌صدای گرفته و لرزون خودش رو شنید : من متاسفم باشه؟ بیا ... بیا اینجوری بهش نگاه کنیم که... مرگ تو من و قربانی های بعدی رو ... خیلی های دیگه رو نجات داده ...

دست زنجیر شده اش رو جلو کشید و چشمهای طلایی و خیره دختر رو برای آخرین بار تماشا کرد .

کف دستش رو روی پلک های بی رنگش کشید و اونها رو بست .

معده اش بهم ریخته بود . بار اولی نبود که کنار جسد یکی از قربانی های هرولد مینشست . دراز میکشید. باهاشون صحبت می‌کرد. 

این حالش رو بهتر میکرد .

تظاهر به زنده بودن ...

و بعد در کمال بی رحمی و خودخواهی جسمی تیز پیدا میکرد تا با کورسوی امیدی که حتی بهش ایمان نداشت ،‌برای یابندگان جسد پیام بگذاره. 

تنها یکبار به طور کامل کلمه " سفیر "  رو روی تن یک نفر حکاکی کرده بود .

اشتباه کرده بود. 

اما نمیتونست کلمه رو نصفه نیمه رها کنه . بنابراین تا انتهای کلمه رو نوشته بود اما مطمئن شد که دفعات بعد جز یک علامت اختصاری ،‌چیزی ننویسه.

از جا بلند شد . طره موهاش از خیسی خون بهم چسبیده و رد قطراتِ پاچیده شده ، روی  صورتش  خشک شده بود .

《deep in shadows ♤ در عمق سایه ها》Nơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ