کامنت یادتون نره😄🔥
_________________________________________
_ میدونی ... همیشه هم اینطوری نیست که بیفایده بمیری . گاهی وقتا مرگت جون یکی رو نجات میده . یا شاید جون چند نفر رو. گرچه این مرگتو رو توجیه نمیکنه . درسته؟
سر چرخوند و به نگاه یخ زده دختر جوونی که درست سمت چپ تنش دراز کشیده بود چشم دوخت .
صورتش پر از زخم های بزرگ و کوچیک بود و پلکهاش،با وجود اینکه مرده بود ،مثل انسانی بهت زده، باز و خیره بودن. پوست صورتش بیش از حد معمول به سفیدی میزد و مطمئن بود که اگه قسمتی از تن بوگندوش رو _ که صد در صد زمانی با عطر و لباسهای مجلسی میدرخشیده_ فشار بده، به حالت اولیه بر نمیگرده .
گرچه کار راحتی نبود . هرولد مجبورش کرده بود تمام مراحل آوردن دختر به اونجا و بعد شکنجه کردنش رو تماشا کنه . آروم آروم زجر کشیدنش رو. با دستهایی زنجیر شده . و چشمهایی که تمام تلاششون رو برای هشیار بودن به کار میبردن.
به آرومی خندید و صدای خنده گرفته اش، توی دیوار های کثیف و خون گرفته اتاقک پیچید .
_ میبینی؟ دارم باهات حرف میزنم و انتظار دارم جواب بدی .
مردمک چشمهاش بی تابش روی سقف تاریک اتاق میچرخید .
بار بعدی که لبهاش به قصد حرف زدن باز شد،صدای گرفته و لرزون خودش رو شنید : من متاسفم باشه؟ بیا ... بیا اینجوری بهش نگاه کنیم که... مرگ تو من و قربانی های بعدی رو ... خیلی های دیگه رو نجات داده ...
دست زنجیر شده اش رو جلو کشید و چشمهای طلایی و خیره دختر رو برای آخرین بار تماشا کرد .
کف دستش رو روی پلک های بی رنگش کشید و اونها رو بست .
معده اش بهم ریخته بود . بار اولی نبود که کنار جسد یکی از قربانی های هرولد مینشست . دراز میکشید. باهاشون صحبت میکرد.
این حالش رو بهتر میکرد .
تظاهر به زنده بودن ...
و بعد در کمال بی رحمی و خودخواهی جسمی تیز پیدا میکرد تا با کورسوی امیدی که حتی بهش ایمان نداشت ،برای یابندگان جسد پیام بگذاره.
تنها یکبار به طور کامل کلمه " سفیر " رو روی تن یک نفر حکاکی کرده بود .
اشتباه کرده بود.
اما نمیتونست کلمه رو نصفه نیمه رها کنه . بنابراین تا انتهای کلمه رو نوشته بود اما مطمئن شد که دفعات بعد جز یک علامت اختصاری ،چیزی ننویسه.
از جا بلند شد . طره موهاش از خیسی خون بهم چسبیده و رد قطراتِ پاچیده شده ، روی صورتش خشک شده بود .
BẠN ĐANG ĐỌC
《deep in shadows ♤ در عمق سایه ها》
Fanfiction[ کامل شده] هشدار : این بوک ممکنه شامل صحنه های دلخراش باشه . اما هپی اندینگه. مواظب روحیتون باشید. __________________________________________ _ من چی؟ _ تو؟ تو تماماً سایه ای ... میخوام ببینم پشت این سایه ها چی پنهون کردی ... _____________________...