_ بازم داره نقاشی میکنه .
لیام گفت و به هری خیره شد که با حصار دور زمین درگیر بود . هری بدون نگاه کردن به زین یا لیام در حالی که تمامتمرکز روی تعمیر حصار رو به روش بود لب زد :
_ در گیرش نشو کوین . این پسره خل و چله.کار خودت و بکن.
_ خودت چرا باهاش دوستی ؟
لیام با پوزخند پرسید و به هری نگاه کرد . هری ، طوری که انگار مچش رو گرفته باشن جواب داد : من ؟ من غلط بکنم باهاش دوست باشم .
نگاهی به زین انداخت و تسلیم شد : شاید فقط یکم دلم براش میسوزه . خیلی ... تنها به نظر میاد.
لیام دوباره نگاهی به پسر انداخت . حق با هری بود. دنیل فراست، لاغر، رنجیده و مریض احوال به نظر میرسید. طی چهار روزی که لیام داخل شهرک پرسه میزد و از هری کار یاد میگرفت، با لباسهایی رنگارنگ و چهره ای تاریک گوشه ای مینشست. یا انجیل در دست داشت، یا مداد و کاغذ. انگار تمام زندگی این پسر به همین چیز ها خلاصه میشد .
پس اینبار از جا بلند شد .
اون برای تعمیر حصار به اونجا نیومده بود . نیاز داشت تا با پسر صحبت کنه .
سفیر یا خود این پسر بود و یا ارتباط نزدیکی با این پسر داشت .
پس جلو رفت و درست در فاصله یک قدمی پسر ایستاد .
پسر با حس سایه ای که بالای سرش ایستاده بود سر بلند کرد .
مژه های بلند زین تر شده بود و چشمهاش ، بر خلاف لباس های قرمز و آبی تنش ، بی روح و تاریک بودن.
مستقیم به پسر نگاه کرد و لبخند زد : هی... این سومین باره که میبینمت .
زین متعجب به مرد خیره شد و سر تکون داد . نیازی نداشت در مقابل مردی غریبه نقش بازی کنه . قرار نبود شبیه پسری مظلوم به نظر برسه و برای لحظه ای آرامش و دوری از جنون ، ترحم، گدایی کنه.
چیزی نگفت اما کوین بحث رو ادامه داد : نقاشی میکشی ؟ من عاشق نقاشیم.
سرش رو کج کرد تا راحت تر نقاشی پسر رو ببینه .
زین به طرح خودش از منظره نگاه کرد و تلاش کرد تا از منظرِ یه غریبه ، اون رو بررسی کنه . اولین بار بود کسی جز خودش و استیو نقاشی هاش رو میدید.
_ قشنگه .
لیام با وجود اینکه هرگز در تمام عمرش به نقاشی ها اهمیت نداده بود ، ابراز علاقه کرد و چهره رنگ پریده پسر رو در نظر گرفت .
_ فکر میکنم اسمم و از اطراف شنیده باشی . من کوینم. کوین اورول. تو دنیلی؟
زین اخم کرد و لیام بلاخره صدای گرفته اش رو شنید : زین... اسمم زینه . زین جواد مالیک .
ŞİMDİ OKUDUĞUN
《deep in shadows ♤ در عمق سایه ها》
Hayran Kurgu[ کامل شده] هشدار : این بوک ممکنه شامل صحنه های دلخراش باشه . اما هپی اندینگه. مواظب روحیتون باشید. __________________________________________ _ من چی؟ _ تو؟ تو تماماً سایه ای ... میخوام ببینم پشت این سایه ها چی پنهون کردی ... _____________________...