_ اینجا نیست .
با ناراحتی زمزمه کرد و به مردی که بی تفاوت نسبت به نگرانی زین ، کنارش ایستاده بود نگاه کرد .
_ من دنبال مردی میگردم که اکثرا به اینجا میاد. پالتوی سیاه میپوشه. قد بلنده . زیر اون پل میخوابه.
مرد خندید : میخوابه؟ نه بچه جون کسی اینجا نمیخوابه. فقط هر از چندگاهی جمع میشن ی چیزی میکشن و بعد همه میرن خونه هاشون.
زین اخم کرد . هوا تاریک شده بود و سوز پاییزی که در راه بود تنش رو به لرزه انداخت.
اینجا رو به خاطر داشت . نه به وضوح . اما تا حدودی به خاطر داشت . احساسات تلخ وشیرینی که سرمای زیر پل به یادش میآورد.
_ اگر کسی اینجا میخوابید مطمئناً من متوجه میشدم پسر. شاید کسی که دنبالشی از اینجا رفته .
پسر اخم کرد جلو رفت و زیر سایه پل ایستاد : امکان نداره ...
زمزمه وار و ناباور لب زد و دستش رو مشت کرد . به سمت مرد غریبه چرخید . انگار که مرد مقصر تمام درد های زندگیش باشه صداش رو بلند کرد و غرید : امکان نداره رفته باشه . نمیتونه رفته باشه . نمیتونه یه عوضی باشه که بی خبر بذاره بره .
کلافه و بی توجه به چهره بهت زده غریبه موهاش رو بهم ریخت .
صداش رو پایین آورد و لحنش حالتی ملتمسانه گرفت : حتما اشتباهی شده هوم ؟ شاید... شاید پالتوش و عوض کرده اسمش یاسر ئه. یاسر مالیک .
صداش رو بلند کرد و با تموم وجودش فریاد زد : حرف بزن لعنتی بگو دیدیش . بگو میشناسیش.
مرد به آهستگی سر تکون داد . چرخید و دست هاش رو توی جیب هودی قدیمیش پنهان کرد تا دور شه. این پسر دیوونه بود .
قدمی دور شد و بعد به ناگهان ایستاد .
صدای نفس های سنگین پسر رو از پشت سرش شنید .
چرخید و با لحنی متاسف لب زد : ببین پسر ...
تماشا کرد که سر زین بالا میاد و به مرد نگاه میکنه .
_ امیدوارم اونی که میخوای نباشه ولی...
آه کشید : یه نفر فقط اینجا میخوابید. با یه پسر بچه .امیدوارم اون کسی نباشه که دنبالشی چون جسدش حدودا ده یازده سال پیش همین نزدیکیا پیدا شد . پسره هم گم و گور شد.
گفت و بعد نگاه کوتاهی به زین ، با بی رحمی پسر رو رها کرد از اونجا دور شد .
دستش رو به دیوار گرفت تا نیفته .
این مرد احمق چی گفت ؟
مرده ؟
نتونست وزنش رو روی پاهاش نگه داره . احساس میکرد دیدش تار شده. سرش سنگین شده بود .
VOCÊ ESTÁ LENDO
《deep in shadows ♤ در عمق سایه ها》
Fanfic[ کامل شده] هشدار : این بوک ممکنه شامل صحنه های دلخراش باشه . اما هپی اندینگه. مواظب روحیتون باشید. __________________________________________ _ من چی؟ _ تو؟ تو تماماً سایه ای ... میخوام ببینم پشت این سایه ها چی پنهون کردی ... _____________________...