امروز ۲ تا پارت آپ کردم حواستون باشه قبلی رو خونده باشید.
________________________________________
_ اینجا ... این قسمت خرج مواد اولیه شده استفان. توی هزینه ها حسابش نکردی . برای همین سود انقدر عجیب غریب شده.
استفان گیج به اعداد روی لپ تاپ ، که استیو بهشون اشاره میکرد نگاهی انداخت و بعد با کلافگی همونطور که پشت میز نشسته بود، موهاش رو بهم ریخت : لعنتی ... گفتم که من از پسش بر نمیام . چه اصراریه که من اینکارو انجام بدم ؟
با خستگی تمام محاسباتش رو پاک کرد و دوباره از اول شروع کرد . استیو کمر خمیده اش رو صاف کرد. کنار استفان ایستاد و خندید: بیخیال پسر یاد میگیری . ما سود خالص رو میخوایم بنابرین نیازه که استهلاک دستگاه ها رو کنار بذاری . اینطوری سودی که به دست میاد خالص...
با شنیدن صدای در ، هر دو شون ساکت شدن و نگاهشون به سمت در کشیده شد : بله ؟
استیو گفت و تماشا کرد که در به آرومی باز شد و لیزا ، سرش رو داخل آورد : آقا ... خبر آوردن برادرتون کنار مزرعه غش کرده .
_ چی ؟
استیو با تُن صدای نگرانی پرسید و بعد برای خروج از اتاق پا تند کرد .
متوجه شد که استفان هم پا به پای استیو در حال دویدن بود .
با گام های بلند و سریع خودش رو به در ورودی رسوند و به دو ، به سمت مزرعه حرکت کرد .
میتونست جمعیت جمع شده بالای سر برادرش رو ببینه . و صدای نگرانی که نام نحسی رو فریاد میزد: زین... زین ...
با عجله خودش رو به برادرش که درست در آغوش کوین اورول افتاده بود رسوند .
کوین پیراهن پسر رو بالا زده بود و حالا باند سفید رنگی که به قرمزی گراییده بود در معرض دید بود .
همهمه و زمزمه های اطرافش رو میشنید .
_ لعنت بهش ...
استفان زیر لب زمزمه کرد و استیو شنید .
_ اگه باند نداشت که به فاک میرفتیم...
علاوه بر اون، میتونستن زمزمه های شک بر انگیزی رو هم که بین اعضای شهرک پخش میشد ، بشنون .
استیو اخم کمرنگی روی چهره اش نشوند و با صدای بلند ، طوری که همه بشنون حرف زد : برید کنار زود باشید ... خدای من این پسر دوباره با خودش چیکار کرده؟
مطمئن شد که اطرافیانش صداش رو بشنون و بعد جلو رفت و لباس زین رو پایین کشید .
صدای استفان رو که سعی میکرد جمعیت رو متفرق کنه میشنید : خیلی خب ممنون از توجهتون زود تر برگردید سر کار .
_ متاسفم کوین . حتما شوکه شدی .
خطاب به لیام گفت اما نگاهش روی چهره رنگ پریده زین بود . نگرانش بود . اما نه به خاطر حالی که داشت . به خاطر آشوبی که درست کرده بود .
ŞİMDİ OKUDUĞUN
《deep in shadows ♤ در عمق سایه ها》
Hayran Kurgu[ کامل شده] هشدار : این بوک ممکنه شامل صحنه های دلخراش باشه . اما هپی اندینگه. مواظب روحیتون باشید. __________________________________________ _ من چی؟ _ تو؟ تو تماماً سایه ای ... میخوام ببینم پشت این سایه ها چی پنهون کردی ... _____________________...