قدم هاش بلند و بی حواس بود .
نگاه های اطرافش رو نادیده گرفت و با همون سر و وضع بهم ریخته به سمت اتاق لویی دویید .
لیام پین ، مردی که روزی نگاه مفتخر همه رو روی خودش احساس میکرد و با غرور سرش رو بالا میگرفت ، حالا به کجا رسیده بود؟ این پسر چه بلایی سرش آورده بود؟
در رو با شدت کوبید و شوک نگاه لویی رو که با وحشت از هری جدا میشد نادیده گرفت : زین برگشته شهرک.
جلو رفت و نامه رو روی میز کوبید : باید حکم بگیریم باید بریم شهرک نوشته بهمون دروغ گفته سفیر اون خدمتکار بی رنگ و روی دیوونه نبوده اون زین و میکشه باید بریم شهرک .
تن صداش ناخوداگاه بالا و تند شده بود . نگرانی تنش رو به لرزه انداخته بود . عصبی بود . از خودش که با بی خیالی تصور میکرد همه چیز تموم شده . از زین که با بی رحمی نوشته بود عشقش رو درک نکرده و به طرز احمقانه ای خودش رو توی دردسر انداخته بود . از سفیر ... از اون قاتل خونخوار به حد مرگ عصبی بود .
_ چی ... چی داری میگی لیام؟
لویی گیج لبش رو با پشت دست پاک کرد و به سمت کاغذی که روی میز کوبیده شده بود رفت.
هری از جا بلند شد : منظورت چیه ؟ پس سفیر کیه؟ چرا زین باید برگرده؟
لیام عصبی به میز لگد زد . میز رو به عقب پرتاپ کرد و باعث شد هری و لویی هر دو با وحشت از جا بپرن.
_ وقت نداریم میفهمی؟ زود باش.
لویی با چشمهایی گرد شده و تنی که در دریافت دستورات مغزش کند شده بود به سمت در دویید و متوجه شد که لیام هم با عجله پشت سرش حرکت میکنه .
نمیدونست چی شده .
نمیدونست چی پیش میاد .
اما مطمئن بود که باید عجله میکرد .
***
قدم هاش سنگین بود .
هنوز برف میبارید و شهرک رو نسبتا سفید پوش کرده بود .
مردم شناخته بودنش .
هنگام عبور کردن از مسیر، برای لحظاتی می ایستادن و به پسر نگاه میکردن. از حضورش شوکه بودن .
" پسر فراری هرولد برگشته "
" پسر قدر نشناس. اینجا همه چیز داشت . دیگه چی میخواست ؟ "
" اینطوری نگو ، دست خودش نیست. پسره دیوونه اس "
نگاهش به سردی برف های تُرد و تازه زیر پاش بود .
میدونست امروز آخرین روزیه که نفس میکشه. درست شبیه وقتی که تکیه اش رو از دیوار کنار مغازه عروسک فروشی گرفته و به سمت خونه هرولد راه افتاده بود ، اینبار تکیه اش رو از دیوار امن خونه لیام گرفته بود تا پا کِشان، زیر برف و سرمای سوزناک زمستون پیش هرولد برگرده .
VOCÊ ESTÁ LENDO
《deep in shadows ♤ در عمق سایه ها》
Fanfic[ کامل شده] هشدار : این بوک ممکنه شامل صحنه های دلخراش باشه . اما هپی اندینگه. مواظب روحیتون باشید. __________________________________________ _ من چی؟ _ تو؟ تو تماماً سایه ای ... میخوام ببینم پشت این سایه ها چی پنهون کردی ... _____________________...