هشدار ❗❗
این فیکشن از این پارت به بعد ، صحنه های دلخراش و غیر اخلاقی داره . ( صحنه های جنسی نیست 🚫)
اگر روحیه تاثیر پذیری دارید حتما اعلام کنید تا از شدت دارک بودن صحنه ها و دلخراش بودنشون کم کنم.
( این پارت زیاد خشن نیست اما اگر طاقت ندارید یا روی روحیه اتون تاثیر میذاره بگید که من توی پارت های بعد قسمت های دارک و دلخراشش رو کم یا حذف کنم. )
__________________________________________
_ فقط نقاشی کردم .
دفترش رو جلو برد تا استیو در حالی که قدم های بلندش رو به سمت خونه بر میداشت دفتر رو بگیره و یا حتی نگاهی به کارش بندازه .
اما استیو با اخم حرکت میکرد و چیزی نمیگفت.
زین نگران دفترش رو عقب کشید و ایستاد .
_ من باهات نمیام.
چرخید تا به سمت تکه سنگ خودش برگرده و شاید طراحی نصفه و نیمه اش رو کامل کنه .
_ دن...لجبازی نکن ...
زین قدم هاش رو سرعت داد تا هر چه سریعتر از جَو شوم اطراف استیو فرار کنه .
استیو طی چند قدم بلند خودش رو به برادر کوچکش رسوند و بازوش رو گرفت .
_ وضع و بد تر نکن دنیل . خودت اذیت میشی .
پسر کلافه تقلا کرد تا بازوش رو از چنگ استیو خارج کنه : زین ... اسم کوفتی من زین ئه .
_ باشه زین...
بازوی برادرش رو محکمتر گرفت تا ثابت بایسته و مشت های کمزورش رو به سینه استیو نکوبه .
_ بهت قول میدم زود تموم شه. فقط ساکت باش . هیچی نگو . دردسر درست نکن .
تقریبا ساکت شده بود . جز صدای نفس نفس زدن های آرومش ، چیزی به گوش استیو نمیرسید .
_ زود تموم میشه ؟
استیو موهای پسر رو بهم ریخت : قول میدم.
بعد از قولی که به اجبار از استیو گرفت، ناچار انقباض بدنش از بین رفت و به دنبال برادرش کشیده شد .
مهمنبود چند بار بخنده . یا با سرخوشی کنار مردم نقاشی بکشه .
مهم نبود چندین بار نگاه بی تفاوتش رو به مردم نشون بده .
اون میترسید .
و این وحشت مثل دل پیچه ای بی موقع، تنش رو در بر میگرفت .
نگاهی به پشت سرش انداخت و متوجه پیکری در دور دست شد که اون رو تماشا میکرد .
کوین اورول ... مردی که حضورش، تمام امید های پسرک رو نابود کرد.
YOU ARE READING
《deep in shadows ♤ در عمق سایه ها》
Fanfiction[ کامل شده] هشدار : این بوک ممکنه شامل صحنه های دلخراش باشه . اما هپی اندینگه. مواظب روحیتون باشید. __________________________________________ _ من چی؟ _ تو؟ تو تماماً سایه ای ... میخوام ببینم پشت این سایه ها چی پنهون کردی ... _____________________...