♤ 14 ♤

374 80 81
                                    

هشدار ❗❗

این فیکشن از این پارت به بعد ، صحنه های دلخراش و غیر اخلاقی داره . ( صحنه های جنسی نیست 🚫)

اگر روحیه تاثیر پذیری دارید حتما اعلام کنید تا از شدت دارک بودن صحنه ها و دلخراش بودنشون کم کنم.

( این پارت زیاد خشن نیست اما اگر طاقت ندارید یا روی روحیه اتون تاثیر میذاره بگید که من توی پارت های بعد قسمت های دارک و دلخراشش رو کم یا حذف کنم. )

__________________________________________



_ فقط نقاشی کردم .

دفترش رو جلو برد تا استیو در حالی که قدم های بلندش رو به سمت خونه بر میداشت دفتر رو بگیره و یا حتی نگاهی به کارش بندازه .

اما استیو با اخم حرکت میکرد و چیزی نمی‌گفت.

زین نگران دفترش رو عقب کشید و ایستاد .

_ من باهات نمیام. 

چرخید تا به سمت تکه سنگ خودش برگرده و شاید طراحی نصفه و نیمه اش رو کامل کنه .

_ دن...‌لجبازی نکن ...

زین قدم هاش رو سرعت داد تا هر چه سریعتر از جَو شوم اطراف استیو فرار کنه .

استیو طی چند قدم بلند خودش رو به برادر کوچکش رسوند و بازوش رو گرفت ‌.

_ وضع و بد تر نکن دنیل . خودت اذیت میشی .

پسر کلافه تقلا کرد تا بازوش رو از چنگ استیو خارج کنه : زین ... اسم کوفتی من زین ئه .

_ باشه زین...

بازوی برادرش رو محکم‌تر گرفت تا ثابت بایسته و مشت های کم‌زورش رو به سینه استیو نکوبه .

_ بهت قول میدم زود تموم شه. فقط ساکت باش . هیچی نگو . دردسر درست نکن .

تقریبا ساکت شده بود .‌ جز صدای نفس نفس زدن های آرومش ، چیزی به گوش استیو نمیرسید .

_ زود تموم میشه ؟

استیو موهای پسر رو بهم ریخت : قول میدم.

بعد از قولی که به‌ اجبار از استیو گرفت،  ناچار انقباض بدنش از بین رفت و به دنبال برادرش کشیده شد .

مهم‌نبود چند بار بخنده . یا با سرخوشی کنار مردم نقاشی بکشه .

مهم نبود چندین بار نگاه بی تفاوتش رو به مردم نشون بده .

اون میترسید .

و این وحشت مثل دل پیچه ای بی موقع،  تنش رو در بر میگرفت .

نگاهی به پشت سرش انداخت و متوجه پیکری در دور دست شد که اون رو تماشا میکرد ‌.

کوین اورول ... مردی که حضورش، تمام امید های پسرک رو نابود کرد.

《deep in shadows ♤ در عمق سایه ها》Where stories live. Discover now