♤ 41 ♤

298 74 24
                                    

مدتی طول کشیده بود تا پسر رو مجبور کنه اروم باشه یا حداقل نفس بکشه .

خیس و لرزون خودش رو به ایستگاه پلیس رسونده بود ، به دنبال برادرش می‌گشت و وحشت زده زمزمه میکرد که استیو مرده.

و حالا پیش چشم هر کسی که اونجا حضور داشت ،‌بین بازوان زنجیر شده لویی دور تنش ، اشک ریخته و فریاد میزد .

جمعیت به سمتش حرکت کرد .

نیروی پلیس به دنبال کوچک ترین نشانه ای بود تا گریه های ضجه وار پسر بچه رو به قتل مشکوک مردی که‌کمی‌اون‌طرف تر به خواب ابدی فرو رفته بود ربط بده .

و لویی ، به محض دیدن پسر ،  بی توجه به آغوشی که هری بهش داده بود ، پسر مو فرفری رو پشت سرش رها کرده بود تا به سمت زین بدوئه.

و در آخر جسم خیس و سنگین پسر رو  بین دستهاش  گرفته بود .

دستش رو روی سینه پسر قفل کرد و خودش هم همراه زین ،‌زیر قطرات پُر شدّتی که از آسمون فرو میریخت خیس شد .

_ زین ... محض رضای خدا . اون استیو نیست . من و ببین.

چندین بار تکرار کرد تا بلاخره آروم شدن زین رو احساس کرد.

تن پسر سنگین تر شد و انگار که از عذابی بی پایان‌ نجات پیدا کرده باشه ، زانو هاش لرزید و روی زمین افتاد .

با اینحال لویی شکایتی نداشت . پسر رو نگه داشت . محکم تر از حالتی که نیاز بود .

از شرایط زین با خبر بود . پرونده سفیر ، یکی از مهم ترین پرونده های در حال حاضر بود و تمام گروه ها و زیر گروه های جنایی در جریانش بودن.

_ برید کنار دیگه دورش و خلوت کنید . نمیبینید حالش خوب نیست ؟

هری تقریبا به هر کس که اون اطراف بود پرید و با بسته چیپس نیمه پر توی دستش جمعیت رو متفرق کرد .

چند دقیقه ، زیر بارون ،‌بالای سر لویی و زین که زیر بارون نشسته بودن ایستاد و منتظر شد تا جمعیت به کار خودشون برگردن.

با اینحال نمیتونست جلوی نگاه های زیر زیرکی و صحبت های شک‌برانگیزشون رو بگیره .

به سمت لویی چرخید و بعد روی زانو هاش خم شد تا بتونه به چشمهای زین نگاه کنه .

_ هی پسر . فقط یه تشابه اسمیه باشه؟

گفت و موهای خیس زین رو از روی پیشونیش کنار زد . زخم قدیمی روی پیشونیش رو کوتاه نگاه کرد و به چشمهای بی روح و خسته اش خیره شد .

دستهای لویی از دورش شل شد و کمی از پسر فاصله گرفت ‌. هر سه نفر ،‌بدون چتر و سایه بون، خیس خیس بودن.

لویی به هری نگاه کرد و وقتی مردمک های پسر رو روی خودش دید ،‌بی صدا لب زد : حواست بهش باشه .

《deep in shadows ♤ در عمق سایه ها》Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin